ممكن است آيات أول سوره معارج، مدنيه باشد











ممکن است آيات أول سوره معارج، مدنيه باشد



سوره ي معارج: سأل سائل بعذاب واقع از سوره هاي مکي است، که قبل از هجرت باتفاق اهل علم در مکه نازل شده است. و بنابراين قبل از واقعه ي غدير خم به مدت ده سال، و يا بيشتر نازل شده است. چگونه امکان دارد بعد از آن واقعه نازل شده باشد؟!

جواب از چند جهت است: اول آن که اگر يکايک از آيات اين سوره باتفاق همه ي علماء مکي باشد، بايد روايت را حمل نمود که تکرار نزول شده است، و يا آن که به مناسبت واقعه جبرائيل، و يا خود حضرت رسول اکرم صلي اللّه عليه و آله و سلّم آن را مکررا تلاوت نموده اند.

و آياتي که بر پيامبر اکرم دو بار نازل شده است، بسيار است، که به جهتي از جهات مهم، چون تذکير و موعظه، و اهتمام به مفاد و موقعيت آيه، و يا اقتضاء نمودن در دو مورد، دو بار نازل شده است.

تقريبا اتفاق عملآء شيعه و سني است که سوره ي فاتحة الکتاب دو مرتبه نازل شده است، يک مرتبه در مکه در هنگامي که نماز واجب شد، و يک مرتبه در مدينه، در هنگامي که قبله، از بيت المقدس به بيت الحرام تحويل يافت، و به همين

[صفحه 161]

جهت که دو بار نازل شده است آن را السورة المثاني خوانند.[1] و همانند بسم الله الرحمن الرحيم که در ابتداي هر سوره آمده است، و به اجماع امت، جزء هر سوره است و همچنين آيات ديگري همانند ابتداي سوره ي روم،[2] و آيه ي استغفار: ما کان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشرکين[3] و آيه ي أليس الله بکاف عبده[4] و غيرها که علمآء از خاصه و عامه در تفاسير اين آيات، تصريح به تکرر نزول آنها نموده اند، و سيوطي در «اتقان» باب يازدهم را اختصاص به آيات مکرره داده است.

دوم آن که اتفاق علمآء همگي برمي گردد به آنچه در بعضي از روايات از ابن عباس و عبدالله بن زبير آمده است که: سوره ي معارج مکي است، و آن هم خبر واحد است و اتفاقي که مستند به خبر واحد باشد در حکم اعتبار خبر واحد است. و همين روايتي که از ثعلبي از سفيان بن عيينه در شأن نزول آيه ي سأل سائل در وقعه ي غدير و نيز از غير ثعلبي، از غير سفيان، نقل شده است، آنها نيز أخبار آحاد هستند، و در اين صورت به کدام مرجحي مي توان گفت: آنها بر اينها ترجيح دارند؟!

سوم آن که: بنابر تسليم که سوره ي معارج، مکي باشد، ولي به کدام دليل اين آيات اول و آن مکي است. زيرا چه بسا از آياتي که در مدينه نازل شده است، و به دستور رسول الله، آنها را در سور مکه قرار داده اند، و چه بسا از آياتي که در

[صفحه 162]

مکه نازل شده است، و آنها را در سور مدينه قرار داده اند.

اينها همه به تعيين رسول خدا بوده، و حتي جاي آن آيات را که بين فلان آيه، و فلان آيه باشد، نيز رسول خدا معين فرموده اند.

سيوطي در «اتقان» در فصل اول گويد: بيهقي در «دلائل» گفته است: در بعضي از سوره هائي که در مکه نازل شده است، آياتي است که در مدينه نازل شده، و سپس به آنها ملحق شده است. و همچنين ابن الحصار گفته است که: در هر يک از دو نوع: سوره هاي مکي و سوره هاي مدني، آيات استثنائي است که در غير محل نزول يعني مکي ها در مدينه و مدني ها در مکه نازل شده است.

و سپس گفته است: بعضي از مردم آيات استثنائي را از روي اجتهاد خود معين مي کنند، و به نقل توجه ندارند. و ابن حجر عسقلاني در «شرح صحيح بخاري» گفته است: بعضي از پيشوايان أهل علم فقط به بيان آياتي که در مدينه نازل شده، و راجع به سوره هاي مکيه بوده است، اعتنا داشته اند. و اما عکس آن را که نزول سوره اي در مکه باشد، و تأخر بعضي از آيات را در مدينه، من نديده ام، مگر نادري از آن را.

سيوطي پس از اين نقل مي گويد: و اينک من وارد مي شوم در بيان هر يک از دو نوع يعني بيان آيات مدنيه در سور مکيه و آيات مکيه در سور مدينه و به نحو استيعاب بيان مي کنم برحسب مقدار وقوف خودم.[5] .

فعليهذا مي گوئيم: سوره ي معارج با آن که اگر مکي باشد، اما آيات اول آن سوره مدني است.

و اگر کسي بگويد: قدر متيقن از اين که سوره اي مکيه و يا مدنيه باشد، آن است که: ابتداي آن مکي و يا مدني باشد، و يا آيه اي که از آن نام آن سوره گرفته شده است، مکي و يا مدني باشد.

جواب آن است که: اين ترتيبي که فعلا قرآن بر آن است، برحسب توقيف و قرارداد است، نه برحسب نزول آيات. و چه بعدي دارد که اين آيات اخيرا نازل

[صفحه 163]

شده باشد، و سپس بنابر توقيف، بر آيات نازل شده ي قبل از آن قرار گرفته، و نام سوره نيز از آن گرفته شده باشد، و اگرچه ما مصلحت و حکمت اين قرارداد توقيفي را ندانيم، همچنانکه در أکثر موارد ترتيب در قرآن کريم چنين علمي را نداريم.


صفحه 161، 162، 163.








  1. «اتقان» سيوطي، قديمي ترين طبع، در مطبعه ي موسويه در مصر، سنه ي 1278 هجري قمري ج 1 ص 44 باب 11 گفته است که: ذکر قوم منه الفاتحة.
  2. همين کتاب، از ابن الحصار نقل کرده است که آخرهاي سوره ي نحل، و اول سوره ي روم، مکررا نازل شده است.
  3. همين کتاب: از زرکشي در «برهان» نقل کرده است. و اين آيه، آيه ي 113 از سوره ي 9: توبه است: و چنين حقي براي پيغمبر و براي مؤمنين نيست که براي مشرکين، طلب آمرزش کنند.
  4. آيه ي 36، از سوره ي: زمر: «آيا خداوند کفايت کننده ي بنده اش نيست».
  5. «اتقان» سيوطي، طبع سنه ي 1278 هجري قمري، ج 1، ص 17 و ص 18.