باده ولايت











باده ولايت



امشب از عشق علي مستيم ما
جرعه نوش باده اش هستيم ما


از شراب مهر او دل شاد شد
شيعه اش از درد و غم آزاد شد


خود بفرمود آن امام متّقين
بهر خلق حق منم حبل المتين


آن صراط المستقيم حق منم
آنکه باطل را کند زاهق منم


حق بفرموده است با صوت جلي
يا محمّد لا فتي الاّ علي


در خم و پيچ دو ابرويم فلک
غرق در عشقم بُوَد جنّ و ملک


عروة الوثقاي حق نفس نبي
گفت احمد بعد من هستي ولي


کعبه از نور گِل من کعبه شد
خانه ي حق زين ولادت قبله شد


جلوه اي از نور من حور و جنان
خلق شد از من زمين و آسمان


من نماز و روزه ي واليستم
دشمن هر منکر و غاليستم


شيعه ي من مردنش مرگ شهيد
دشمن من کل کفّار عنيد


در غل و زنجير با صوت جلي
خود شنيدم يا علي، قل يا علي


يا علي گفتن شعار انبياست
جلوه ي تفسير لا حول و لاست


گمن که خود مشکل گشاي عالمم
هست نام فاطمه ورد لبم


فاطمه محبوبه ي داور بُوَد
اسم او رمز دل حيدر بُوَد


يا علي يا راحم الشيخ الکبير
يا ابانا عفو کن ذنب الکثير

[صفحه 64]

کن عطا عيدي به ما اي مقتدا
کاظمين و سامرا و کربلا


کن نجف قسمت که گردم زائرت
بوسم از جان خاک خوش بوي درت


صفحه 64.