فاطمه زهرا از شوهرش دفاع مي كند











فاطمه زهرا از شوهرش دفاع مي کند



اينک اشاره اي به موقعيت علي (ع) در اين مورد مي کنيم. از مردم براي ابوبکر بيعت گرفتند، و به سوي علي (ع) آمدند تا او را از خانه بيرون ببرند تا با ابوبکر بيعت کند. فاطمه(س) به آنان اجازه نداد که وارد خانه اش شوند. دستور حمله داده شد. حمله کردند و پس از آنکه علي (ع) را خلع سلاح کردند، او را دستگير نموده از خانه بيرونش کشيدند تا او را به مسجد ببرند.

فاطمه زهرا(س) نيز پشت سر آنان بيرون آمد، در حالتي که در سخت ترين وضعيت بود؛ زيرا جنينش را سقط کرده بودند، و با اين حال گويا تمامي درد و ناراحتي را فراموش کرده بود و دوان دوان فرياد مي زد پسر عمويم را رها کنيد. او را آزاد سازيد. به خدا سوگند هم اکنون سر برهنه مي کنم و پيراهن پدرم رسول خدا (ص) را روي سرم گذاشته شما مردم را نفرين مي کنم.

فاطمه(س) با اين حالت به در مسجد رسيد و منظره اي دردناک مشاهده کرد که ما نمي توانيم آن را تشريح کنيم، ولي به هر حال زهرا(س) توانست شوهرش را از دست مردم برهاند، و نگذارد مردم از او بيعت بگيرند، و شوهر خود را سالم به منزل رسانيد.

در اين موقعيت دنيا در برابر چشمان علي (ع) تيره و تار گشته بود، و زمين با همه ي وسعت بر او تنگ شده بود؛ زيرا علي (ع) پيامبر (ص) را از دست داده بود و مصيبت مرگ پيامبر (ص) براي او و همگان بزرگترين مصيبت بود.

غمها و اندوهها در خانه علي (ع) سايه افکنده بود، و خانه اش به صورت مجلس عزا و غم و اندوه در آمده بود؛ زيرا فاطمه زهرا(س) پس از رسول خدا (ص) مرتب بر مرگ پدر و مصيبتهايي که بر قلب مجروحش وارد آمده بود مي گريست، و از سوي مردم هم هيچ نوع تسليتي نمي ديد.

و از جمله مطالبي که بر اندوه فاطمه (س) افزوده بود اين بود که ملک فدک را از دستش گرفته بودند، و جريانات ديگري هم در کار بود که بيشتر سلامتي و عافيت را از

[صفحه 4]

فاطمه(س) سلب کرده بود، و موجب تشديد دردهايش شده گوشت بدنش را آب کرده بود. فاطمه(س) شب و روز جز گريه کاري نداشت.

سعي مي کردند فاطمه (س) را از گريه باز دارند، ولي فاطمه(س) از خانه بيرون مي آيد و سر قبر حمزه سيدالشهدا يا قبرستان بقيع يا خانه اي که علي (ع) در خارج از مدينه براي او ساخته بود و نام آن را بيت الاحزان گذاشته بود مي رفت و به گريه و زاري مي پرداخت.

فاطمه(س) پس از مرگ پدر در نهايت مظلوميت و با گريه و زاري و قلبي سوزان و تني دردمند و رنجور چند صباحي زيست.

روزي علي (ع) پيش از شهادت فاطمه(س) بر او وارد شد. مشاهده کرد که فاطمه(س) مشغول شستن لباس و شستشوي سر و بدن فرزندانش مي باشد. علي(ع) پرسيد که چه چيز او را به اين کار سخت واداشته است؟ فاطمه(س) در پاسخ علي (ع) گفت: «خبر مرگ خود را شنيده ام، و اين بيماري که در من است ساعت به ساعت مرا به پدرم ملحق خواهد ساخت».


صفحه 4.