اشاره اي به داستان سقيفه











اشاره اي به داستان سقيفه



پس از آنکه حضرت رسول (ص) زندگاني را بدرود فرمودند، هنوز بدن مبارک آن حضرت دفن نشده بود که مردم در محلي به نام (سقيفه) جمع شدند. سعد بن عباده که بزرگ خزرج بود، خود را براي امارت و خلافت آماده ساخته بود و اسيد بن حصين يا بشيربن سعد نيز کانديد خلافت بود؛ زيرا خود را رئيس اوس مي دانست و از قديم ميان دو قبيله ي اوس و خزرج دشمني و رقابت بود.

عمر و ابوبکر و ابو عبيده نيز وارد اين اجتماع شدند و از سخن افرادي که در فکر به دست آوردن خلافت بودند آگاه شدند. ابوبکر به سخن آمد و مردم را دعوت نمود که با عمر يا ابوعبيده بيعت کنند، ولي اين دو حاضر نشدند بر ابوبکر سبقت گيرند؛ به جهت آنکه ابوبکر يار غار پيامبر (ص) بوده است.

در اين باره ميان مهاجرين و انصار کشمکش و نزاع به طول انجاميد، و ابوبکر با حاضران در سقيفه سخت در افتاد، تا آنجا که کار به تهديد و ناسزاگويي کشيد.

اينجا بود که رئيس طايفه اوس فرصت را مناسب ديد براي آنکه رقيبش سعد بن عباده بزرگ خزرج به امارت نرسد، موافقت خود را با امارت ابوبکر اعلان کرد و به نفع او کنار رفت، و با عمر و ابو عبيده در انتخاب ابوبکر همصدا شده گفت: «من نيز سومين نفر هستم که به ابوبکر رأي مي دهم».

بدين ترتيب اين چند نفر و پيروانشان رو به سوي ابوبکر آورده دست بيعت در دست او گذاشتند. هنگامي که مردان طايفه اوس ديدند که بزرگشان به نفع ابوبکر کنار رفته، و با او بيعت کرده است، به سوي ابوبکر هجوم آورده با او بيعت نمودند؛ در حالتي که سعد بن عباده را زير دست و پا لگد مال مي کردند. سعد که پايمال طايفه ي رقيب مي شد فرياد زد مرا کشتيد. عمر در پاسخ او فرياد کشيد سعد را بکشيد خدا او را بکشد.

بدين ترتيب ابوبکر انتخاب شد، و به عنوان خلافت با او بيعت کردند، و زحمات پيامبر خدا (ص) در مورد تعيين خليفه بر باد شد و تمام کوششهاي حضرتش بي فايده ماند.

به دنبال اين جريان حوادثي دردناک پيش آمد که ما به منظور حفظ عواطف از نقل آنها خود داري مي کنيم، و هر کس بخواهد اطلاع پيدا کند جريانات به طور مفصل در

[صفحه 3]

ميان هزاران کتاب حديثي و تاريخي آورده شده و در نظر مسلمانان مشهور و معروف است.


صفحه 3.