سخن از رايي نيكو كه مغيره زد











سخن از رايي نيکو که مغيره زد



آنگاه مغيره به نزد علي (ع) رفت. به وي گفت:

در پيرامون تو کساني اند که در کارها بينديشند و بر تو راي زنند. تو را بر من حق فرمانبرداري است. نيکخواهي ارزان است. تو بازمانده ي ياراني و من نيکخواه توام. بدان که با راي درستي که هم امروز به کار بندي، فردا را به چنگ آري. گمراهي امروز، تباهي فردا را در پي آرد. معاويه را بر کار خويش بدار. پور عامر را بر کار خويش بدار. کارگزاران عثمان را امسال به کارهاشان بازگردان و بنويس تا همچنان بر کار بمانند. پس، آنگاه که پيمان بندند و کارت استوار شود، هر که را که نخواهي بر کنار و هر که را که بخواهي بر کار داري».

علي(ع) گفت:

- «به خدا اگر لختي از روز باشد، انديشه ام را به کار گيرم و مانند اينان را بر کار نمي گمارم. که شايسته نباشند. من آن نيستم که گمراهان را بازوي خويش کند.

مغيره گفت:

- «اينک، که نپذيري، پس معاويه را فرو گذار، که دلير است و مردم شام از او فرمان برند. وانگهي، بهانه داري، عمر خطاب او را بر همه ي شام گمارده بوده است».

مغيره از پيش علي (ع) برخاست و باز گشت.

سپس، بار ديگر نزد علي آمد و به علي (ع) گفت:

- «نخستين بار، بر تو آن راي را زدم و تو نپذيرفتي. پس از آن، رأي من بگشته است.

[صفحه 7]

اينک رأي من همان رأي تو است. همان کن. کارداران را همگي از کار بردار و از استواران خويش ياري جوي. چرا که خداوند زبون شان ساخته و ديگر شکوه شان بشکسته است».


صفحه 7.