دين، عامل موثر در تاريخ











دين، عامل موثر در تاريخ



چه انگيزه اي باعث شده است که متفکران دوران معاصر دين را به عنوان عامل يا يکي از عوامل موثر در تاريخ به حساب نمي آورند؟

متفکران دوران معاصر ما (مقصود از دوران معاصر، دو قرن اخير است) خيلي از مسائل را ناديده مي گيرند، و آنها را مورد توجه قرار نمي دهند. ولي نبايد يک انسان متفکر که علاقه به درک خود واقعيات دارد، نبايد اين بي اعتنايي را مورد اعتنا قرار بدهد و بايد به کار جدي خود مشغول شود. مثلا خيلي از متفکران دوران ما، در اين مسئله که چگونه مي توان اصل صيانت ذات را به فعليت رسانده و تنظيم کرد، تا آدمي بدون ابتلا به بيماري هاي خود بزرگ بيني و خود کوچک بيني بتواند از همه ي عظمت ها و استعدادهاي ذات بهره مند شود، به هيچ وجه انديشه ي جدي نمي کنند! خيلي از متفکران دوران هاي اخير، مسائل اخلاقي را به طور جدي مورد تحقيق و بررسي قرار نمي دهند!

عده ي فراواني از متفکران هستند که درباره ي زيبايي هاي معقول يا نمي انديشند، يا آنها را بسيار سطحي و بي اساس تلقي مي کنند. حتي متفکراني هستند که نمي خواهند مباحث عميق مربوط به شناخت زيبايي هاي محسوس را طرح و مورد تحقيق قرار بدهند! متفکراني هستند که از مسائل مربوط به رشد و کمال معنوي روان يا روح، نه تنها به سادگي مي گذرند، بلکه گاهي از طرح چنين مسائلي گريزان اند. ادگارپش، در

[صفحه 234]

صفحه ي 92، از کتاب انديشه هاي فرويد، اين عبارت را از فرويد نقل مي کند:

«من از طرح مسائل توزين ناپذير خود را ناراحت مي يابم و من همواره به اين ناراحتي اعتراف مي کنم.»

اين شخص که با درهم آميختن علم با تخيلات و تجسمات، خود را در دوران ما انسان شناس مطرح کرده است، بنا به اعتراف خودش، از طرح مسائل توزين ناپذير ناراحت است! آيا براي اينکه اين آقا ناراحت نشود، مي توانيم از هزاران انسان بزرگ در شرق و غرب، از سقراط، افلاطون و ارسطو گرفته تا فيلون اسکندري، ابن سينا، ابن رشد، غزالي، مولوي، ميرداماد، صدر المتالهين، دکارت، لايپ نيتز و کانت خواهش کنيم که آقايان لطفا مسائل توزين ناپذير معنوي را مطرح نکنيد، زيرا در سالن آزمايشگاه علمي ما يک متخصص بيماري هاي رواني، مخصوصا درباره ي عقده هاي دروني، که از عقده ي رواني و بيماري خاص دروني درباره ي مسائل معنوي رنج مي برد، خوابيده است. آيا اين آلرژي بيمارگونه که موجب شده است فرويد از طرح مسائل توزين ناپذير وحشت کند، مي تواند تکليف ميليون ها انسان بزرگ الهي را که با احساسات و خردهاي خود، بزرگ ترين گام ها را در راه شناساندن انسان و اصلاح حال او بر مي دارند، روشن کند، و از آنها بخواهد که بروند و با اسافل اعضاي خود به خلوت بنشينند و هويت حيات و هدف آن را از آن اعضا جست و جو کنند و سپس به ريش عظماي بشريت بخندند؟

بنابراين، بي توجهي برخي از متفکران دوران متاخر به اديان الهي، به

[صفحه 235]

عنوان عامل يا يکي از عوامل محرک و موثر در تاريخ، نبايد تعيين کننده ي تکليف واقعيات بوده باشد. به نظر مي رسد انگيزه ي اين بي توجهي شگفت انگيز دو عامل است:

عامل يکم. بي اطلاعي از هويت دين و نقش آن در حيات انسان هاست. متاسفانه افراد فراواني از متفکران و دانشمندان حرفه اي، مبتلا به اين بي اطلاعي هستند. مي توان گفت: اينان درباره ي دين درکي بالاتر از درک و معلومات مردم عامي، که با مقداري از اصطلاحات آراسته شده است، ندارند، و همان اصطلاحات و معلومات محدوده را هم به تقليد از ديگران به دست آورده اند.

عامل دوم. حساسيت (آلرژي) شديدي است که متفکران حرفه اي درباره ي مسائل و اصول معنوي دارند. چنانکه فرويد با صراحت تمام به آن اعتراف کرده است. ما با قطع نظر از بي اطلاعي ها و حساسيت هاي بيمار گونه ي بعضي از متفکران حرفه اي، به خود واقعيت اصرار مي ورزيم و به مفاد دلايلي که براي ما اقامه و روشن مي شود، ارتباط خود را با واقعيات تنظيم مي کنيم. هنگامي که در سرنوشت بشري، از قديم ترين دوران ها تا کنون، به تحقيق مي پردازيم، به اين نتيجه مي رسيم که هيچ تحول اساسي در هيچ يک از جوامع بشري تا کنون صورت نگرفته است، مگر اينکه پيشتازان آن تحولات، رگ بي نهايت گرايي و مطلق جويي مردم آن جوامع را تحريک کرده اند و با وعده ي سعادت مطلق و پيشرفت ابدي در ميدان حيات، با کيفيتي که ايجادکنندگان تحول منظور مي کردند، مقصود خود را عملي مي نمودند. شما اگر امروز با يک دقت کافي در

[صفحه 236]

آرمان ها و حيات بشري مطالعه کنيد، خواهيد ديد چه در شرق و چه در غرب، جز حرکت به دنبال عوامل لذت و فرو رفتن در لذايذ و سپس نظاره بر رژه ي تکرار رويدادها، چيزي ديگر مشاهده نمي شود. انسان ها براي خود «فردا»ي اميد بخشي که موجب شود به استقبال آن بشتابند، سراغ ندارند. بلکه، «فردا»ها مانند مهمان هاي ناخوانده اي که ضمنا طلبکار بسيار خشن هم هستند، از راه فرا مي رسند و با کمال بي رحمي، طلب خود را که «ديروز»ها سند آن را امضاء کرده و به دست فرداها سپرده اند، مي گيرند و مي روند.

علت اساسي اين ورشکستگي رواني که تقريبا فراگير عمومي جوامع دنيا شده است، همان است که بعد ديني روان هاي آدميان اشباع نمي شود، و هزاران چاره جويي ها و تبليغات براي اثبات بي نيازي از دين، جز تخديرهاي موقت و بي اساس که فقط مردمان معدودي را مي تواند فريب بدهند، قدرت کارسازي ندارد.



صفحه 234، 235، 236.