برخورداري از نيروها











برخورداري از نيروها



برخورداري از نيروها و پرهيز از هر امري که موجب شکست و سستي قوا بوده باشد، به طوري که عضلات و انديشه ها و قدرت هاي مردم جامعه پشتيبان يکديگر باشد. مجموع اين عوامل و نيروهاي تشکل يافته، در چهار مورد به کار خواهند افتاد.

مورد يکم. برداشتن عوامل و نيروهاي مزاحم از مسير حرکت، خواه اين عوامل و نيروهاي مزاحم، از همنوعان، که خود را انسان مي نامند، بوده باشند (عشاق وفادار تنازع در بقا)، و خواه از طبيعت که با اشکالي گوناگون مي تواند سد راه انسان ها باشد.

مورد دوم. تهيه ي وسايل رفاه و آسايش در زندگي و آماده کردن معيشتي که پاسخگوي نيازهاي مادي آدمي بوده باشد. اين مورد به پيروي از نيازهاي متنوع آدمي، دامنه ي بسيار گسترده اي دارد، و بايد براي تحصيل آسودگي مغزي و رواني، آنها را تا حد مقدور به دست آورد.

ضرورت توجه به اين مورد، براي به وجود آوردن تمدن اسلامي، به قدري فراوان در منابع اوليه، مانند قرآن و احاديث، گوشزد شده است که نيازي به بيان مفصل آنها نداريم. به عنوان نمونه، به چند آيه از قرآن و جملاتي از نهج البلاغه اشاره مي کنيم.

1. «اي کساني که ايمان آورده ايد، اجابت کنيد (بپذيريد) خدا و رسول را، هنگامي که شما را به واقعياتي دعوت

[صفحه 225]

مي کنند که شما را احيا مي کند.»[1] .

ترديدي نيست که مقصود از احيا، مجرد نفس زدن در اين دنيا نيست. زيرا حيوانات هم بدون نياز به بعثت انبياء و انديشه و تکاپو و ابداع و اکتشاف، آن را انجام مي دهند. بلکه منظور، دريافت حيات معقول است. شکي نيست، آن را که بدون آمادگي معيشت سالم و با تباهي منافع معيشت، چه در قلمرو صنايع و چه در قلمرو کشاورزي و ديگر ابزار معيشت، توقع حيات معقول از مردم يک جامعه، توقعي غير منطقي است.

2. «و ما روز را براي تکاپو در راه تحصيل معاش قرار داديم.»[2] .

3. «در آنچه که خداوند به تو داده است، آخرت را طلب کن و نصيب خود را از دنيا فراموش مکن.»[3] .

4. «و ماييم که شما را در زمين جايگير و مستقر کرديم و براي شما در زمين معيشت ها قرار داديم.»[4] .

رواياتي که در ضرورت تنظيم معاش آمده، بيش از حد متواتر است. از آن جمله، در کتاب کافي نقل شده است که روزي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در حال نيايش با خدا چنين گفت:

«خداوندا، براي ما درباره ي نان برکت عطا فرما، زيرا اگر نان نباشد، نه نماز مي گزاريم و نه روزه مي گيريم و نه واجبات پروردگارمان را ادا مي کنيم.»[5] .

[صفحه 226]

امير المومنين، عليه السلام، در خطبه ي يکم نهج البلاغه، در حکمت بعثت پيامبران چنين فرموده است:

فبعث فيهم رسله، و واتر اليهم انبياءه، ليستادوهم ميثاق فطرته، و يذکروهم منسي نعمته، و يحتجوا عليهم بالتبليغ، و يثيروا لهم دفائن العقول، و يروهم آيات المقدره: من سقف فوقهم مرفوع، و مهاد تحتهم موضوع، و معايش تحييهم.

خداوند رسولاني را برانگيخت و پيامبرانش را پياپي به سوي آنان فرستاد تا مردم را به اداي پيماني فطري که با آفريدگارشان بسته بودند، وادار نمايند و نعمت فراموش شده ي او را به يادشان بياورند و با تبليغ دلايل روشن، وظيفه ي رسالت را به جاي آورند، و نيروهاي مخفي عقول مردم را برانگيزانند و بارور بسازند، و آيات با عظمت الهي را که در هندسه ي کلي هستي نقش بسته است به آنان بنمايانند: آسمان هايي برافراشته بالاي سرشان و گهواره ي گسترده ي زمين زير پايشان، معيشت هايي که حياتشان را تامين نمايد.

خلاصه، با نظر به منافع فوق که تنها به عنوان نمونه نقل شد، قطعي است که اسلام براي امکان پذير کردن ورود انسان ها به حيات معقول، تنظيم معاش را در هر زمان و مکان، با ابزار و اشکال مورد نياز، ضروري و لازم مي داند.

مورد سوم. بر داشتن عوامل مزاحم از سر راه حرکت هاي معنوي. بدان جهت که انسانيت انسان از ديدگاه اسلام با روح اوست نه با جسم او، و با

[صفحه 227]

معناي اوست نه با ظاهر او، لذا کوشش و تکاپو و صرف نيرو در راه بر داشتن آفات و عوامل مزاحم جنبه ها و حرکات معنوي او، يک امر ضروري است. متاسفانه، در تمدن هايي که فقط ماديات و ظواهر انسان مورد توجه است، نه تنها براي برداشتن عوامل مزاحم جنبه ها و حرکات معنوي انسان اهميتي داده نمي شود، بلکه غالبا عوامل مزبور تقويت مي شود. تقويت اين عوامل، اگر چه آنقدر ماهرانه انجام مي گيرد که نتايج پليد و نکبت بار آنها براي همه کس روشن نمي شود، ولي نتايج مزبور، همانطور که در پنجاه و دو عامل نکبت و سقوط مشاهده کرديم، و قابل اجتناب نبوده، آشکار و پنهان کار خود را خواهد کرد.

مورد چهارم. به وجود آوردن عوامل تقويت معنويات، در اشکال مختلفي که دارند. اين عوامل بر دو قسمت مهم تقسيم مي شوند:

قسمت يکم. اخلاقيات فاضله ي انساني، که ارتباط انسان ها را به حد اعلاي انسانيت مي رساند. مانند خيرخواهي به يکديگر، صدق و صفا، دريغ نکردن از بذل هرگونه خدمت و امتياز به انسان ديگر يا جامعه اي که نيازمند آن است.

قسم دوم. عمل دائمي به اين قانون اخلاقي «به خود بپسند آنچه را که بر ديگران مي پسندي و بر ديگران مپسند آنچه را که بر خود نمي پسندي». عمل به اين قانون، ناشي از درک و پذيرش اين حقيقت است که:


جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جان هاي شيران خداست

[صفحه 228]

روح حيواني سفال جامده است
روح انساني کنفس واحده است



صفحه 225، 226، 227، 228.





  1. سوره ي انفال، آيه ي 24.
  2. سوره ي نباء، آيه ي 11.
  3. سوره ي قصص، آيه ي 77.
  4. سوره ي اعراف، آيه ي 10.
  5. کافي، محمد بن يعقوب کليني.