نافرماني و اعراض از كبر











نافرماني و اعراض از کبر



فساد و تباهي که ناشي از کبر و تسليم در برابر آن است، چنان ارواح بشري را مي کوبد که توانايي حرکت و رشد را از آنها سلب مي کند. اميرالمومنين عليه السلام در خطبه ي قاصعه مي فرمايد:

الا فالحذر الحذر من طاعه ساداتکم و کبرائکم! الذين تکبروا عن حسبهم، و ترفعوا فوق نسبهم، و القوا الهجينه

[صفحه 202]

علي ربهم، و جاحدوا الله علي ما صنع بهم، مکابره لقضائه، و مغالبه لالائه. فانهم قواعد اساس العصبيه، و دعائم ارکان الفتنه، و سيوف اعتزاء الجاهليه. فاتقوا الله و لا تکونوا لنعمه عليکم اضدادا، و لا لفضله عندکم حسادا. و لا تطيعوا الادعياء الذين شربتم بصفوکم کدرهم، و خلطتم بصحتکم مرضهم، و ادخلتم في حقکم باطلهم، و هم اساس الفسوق، و احلاس العقوق. اتخذهم ابليس مطايا ضلال، و جندا بهم يصول علي الناس، و تراجمه ينطق علي السنتهم، استراقا لعقولکم و دخولا في عيونکم، و نفثا (نثا) في اسماعکم. فجعلکم مرمي نبله، و موطي ء قدمه، و ماخذ يده. فاعتبروا بما اصاب الامم المستکبرين من قبلکم من باس الله وصولاته، و وقائعه و مثلاته، و اتعظوا بمثاوي خدودهم، و مصارع جنوبهم، و استعيذوا بالله من لواقح الکبر، کما تستعيذونه من طوارق الدهر.[1] .

آگاه شويد، برحذر و بيمناک باشيد از اطاعت آقايان و بزرگان خود- کساني که از ارزش هاي واقعي حيثيت خود را بالاتر تلقي کردند و بالاتر از نسب خود سربلند نمودند. زشتي کار خود را به خدا نسبت دادند! و درباره ي آنچه که خداوند با آنان انجام داده است، انکار ورزيدند. اين همه (خطاکاري ها) را در رويارويي جاهلانه و متکبرانه با قضاء خداوندي و پيروزي جستن بر

[صفحه 203]

نعمت هاي او مرتکب شدند. اين خودخواهان خودکامه، بر پادارنده ي پايه ي عصبيتند و ستون هاي فتنه و آشوب و شمشيرهاي انتساب خويش به جاهليت، پس به خدا تقوا بورزيد و با نعمت هاي او تضاد نورزيد و حاسدان آن فضل و احسان مباشيد که به شما عنايت فرموده است. و اطاعت نکنيد آن مدعيان اسلام را که با صفاي دروني خود تيرگي هاي آنان را آشاميديد و با تندرستي هاي خود بيماري هاي آنان را در هم آميختيد و باطل آنان را در حقتان داخل نموديد. آنان هستند پايه و بنيان فسق و همداستان هاي منکرين حقوق رسول خدا (ص) و امام بر حق. شيطان، آنان را مرکب هاي گمراهي براي تاختن اتخاذ کرد و لشکرياني که به وسيله ي آنان به مردم حمله مي کند و ترجمان هايي که با زبان هاي آنان سخن مي گويد، تا عقول شما را بر بايند (يا برده ي خود سازند) و براي داخل شدن در چشمان شما تا چيزي را نبينيد و دميدن در گوش هاي شما تا چيزي را نشنويد. او شما را نشانه ي تير خود قرار داده و محل کوبيدن پا و گرفتن دستش. عبرت بگيريد و تجربه بيندوزيد از آنچه که پيش از شما متکبران امت ها را گرفتار ساخت از غضب خداوندي و حملات و عذاب ها و کيفرهاي سخت او. و پند بگيريد از خاک آلود شدن (با جايگاه هاي) صورت ها و مواضع نهادن پهلوهاي آنان. و به خدا پناه ببريد به خدا از اسباب توليد کبر همان گونه که از حوادث کوبنده ي روزگار به او پناهنده مي گرديد.

[صفحه 204]

بنا بر سخنان اميرالمومنين، سقوط جامعه به دليل تکبر افراد و پيشتازان آن، حتمي خواهد بود. دليل اين سقوط به قدري روشن است که نيازي به تفصيل ندارد. همين مقدار مي گوييم که کبر از اشتياق آدمي به تورم خويشتن سر چشمه مي گيرد. اين اشتياق در هر انساني به وجود بيايد و در هر جامعه اي که شيوع پيدا کند، بدون ترديد، همه ي حقوق و تکاليف مقرره، ضرورت و عظمت و ارزش خود را از دست مي دهد و همه ي حرکات و سکنات، بر محور خود تورم خواه مي چرخد. با اين فرض، ديگر حقيقتي براي متکبر مطرح نيست، چه از سنخ انسان باشد و چه از مقوله ي ديگر واقعيات، تا با هماهنگي با انسان و بر قرار کردن ارتباط صحيح ميان افراد و گروه هاي انساني و شناخت و بر خورداري از ديگر واقعيات، تمدني به وجود بيايد. در جملات اميرالمومنين عليه السلام، آب حيات اساسي و آفت کشنده ي تمدن ها به ترتيب زير گوشزد شده است:

«اطاعت مکنيد از مدعياني که با درون و نيت هاي صاف خود، تيرگي هاي آنان را آشاميديد و بيماري هاي خباثت نفساني آنان را با سلامت و صحت روحي خودتان مخلوط ساختيد و باطل آنان را در حق خود داخل کرديد.»

آب حيات اساسي تمدن انساني عبارت است از:

1. درون و نيت هاي پاک و صاف مردم، که همواره طالب رشد و کمال خود و ديگران هستند. اينکه گفتيم: اين عامل، آب حيات اساسي تمدن هاست، براي اين است که با بروز و تحقق و تقويت اين حالت روحي، اولين عامل مرگ زاي تمدن که عبارت است از تزاحم و تصادم و کشتار ميان افراد و ميان گروه هاي يک جامعه و ميان آنها و هيئت

[صفحه 205]

حاکمه از بين مي رود و زمينه براي تحقق حيات اجتماعي انسان محوري آماده مي شود. (مقصود از انسان محوري را در آغاز مبحث «بروز و اعتلا و سقوط جوامع و تمدن ها و فرهنگ ها، توضيح داديم. لطفا مراجعه شود). در برابر اين آب حيات اساسي تمدن، آفت کشنده و نابودکننده ي آن عبارت است از درون و نيت هاي آلوده و ناپاک مردم يک جامعه، و تيرگي هاي درون و نيت هاي پيشروان آن جامعه، اگر چه مردم آن جامعه داراي انساني ترين درون و عالي ترين نيت ها بوده باشند. يعني اگر هدف گيري ها و سطوح رواني و مغزي افراد يک جامعه، بهترين محتويات انساني را هم داشته باشد، بدان جهت که درون پيشتازان و اداره ي کننده گان مردم آن جامعه، ناپاک و کثيف و تيره است، آن جامعه توفيق نيل به تمدن را دارا نخواهد بود.

2. يکي ديگر از عوامل حياتي تمدن عبارت است از صحت و سلامت روحي افراد جامعه. مثل معروفي در ميان مردم در جريان است که مي گويد: «فلاني توانسته است طشت طلايي به دست بياورد، ولي چه فايده! استفاده اي که از اين طشت طلايي بسيار گران بها مي برد، اين است که آن را زير دهان خود مي گذارد و در آن استفراغ خوني مي کند.»

بنابراين، هرگاه که عامل حياتي صحت و سلامت روحي افراد جامعه منتفي شود، خواه از خود مردم جامعه يا از سردمداران آن، زوال و سقوط جامعه، و يا تمدن و فرهنگ آن، امري قطعي است.

3. عامل نهايي حيات بخش يک تمدن، عبارت است از جريان همه ي امور زندگي در دو قلمرو مادي و معنوي، بر مبناي حق. حق و قانون، از

[صفحه 206]

يک نظر، دو اصطلاح مختلف براي بيان واقعيتي بايسته يا شايسته ي تحقق هستند. هنگامي که مي گوييم: «کل از جزء بزرگ تر است»، در حقيقت مي گوييم: قانوني در دو مقوله ي کل و جزء حاکم است که تحقق آن بايسته است، و آن بزرگ تر بودن کل از جزء است.[2] تصور تمدني که بر مبناي حق نباشد، مانند تصور يک عمل رياضي است که عدد و علامت در آن مطرح نباشد!! و مانند ساختماني است که بنياد نداشته باشد!!

نکته ي بسيار جالب درباره ي سه عامل حياتي تمدن

اميرالمومنين عليه السلام، نکته اي بسيار شگفت انگيز و جالب درباره ي سه عامل حياتي تمدن متذکر شده اند، که غفلت از آن، موجب فرو رفتن در ابهامات فراوان است. اين نکته عبارت است از اينکه آن حضرت مي فرمايد اگر «درون و نيت هاي شما افراد جامعه پاک و صاف و درون و نيت هاي پيشتازانتان تيره و آلوده باشد، شما سقوط خواهيد کرد». امام نمي فرمايد که صحت و سلامت ارواح شما و مرض هاي ناشي از خبث و کثافت دروني آنان موجب زوال جامعه و تمدن و فرهنگ انساني شما خواهد شد، و نمي فرمايد بر حق بودن شما و بر باطل بودن آنان رشته ي حيات اجتماعي متمدن و يا فرهنگ انساني شما را از هم خواهد گسيخت. بلکه مي فرمايد:

«اطاعت مکنيد مدعياني را که با صفا و پاکي هاي درونتان،

[صفحه 207]

تيرگي ها و آلودگي هاي آنان را آشاميديد و بيماري هاي دروني آنان را با صحت و سلامتي روحي خودتان در هم آميختيد و باطلشان را در حقتان داخل کرديد.»

نکته

چنين نبود که دو پديده ي متضاد «پاک و ناپاک»، «صحت و بيماري» و «حق و باطل» در يک جامعه روياروي هم قرار گرفتند و با يکديگر گلاويز شدند و در نتيجه ناپاکي بر پاکي و بيماري بر صحت و باطل بر حق پيروز شد، بلکه جريان امر چنين است که سردمداران حيله گر و پيشتازان قدرتمند، با کمال مهارت توانستند ناپاکي هاي خود را چنان پاک و صاف قلمداد کنند که پاکي ها و صفاهاي دروني شما را خيره و با همديگر مخلوط کنند و به کام شما فرو ريزند، و انحرافات دروني خود را چنان وانمود کنند که صحت و استقامت و کمال طلبي ارواح شما را تحت سلطه ي خود قرار بدهد و باطل هاي ويرانگر خود را با حق هاي سازنده ي شما چنان درهم و برهم کنند که شما انسان هاي پاک و بي غل و غش را فريب بدهند. تا حدي که يقين کنيد که سردمداران نابکار، شما را در بهشت برين يک تمدن انساني اداره مي کنند! آيا اين نکته ي بسيار شگفت انگيز و با عظمتي که اميرالمومنين عليه السلام متذکر شده اند، داستان همه ي قرون و اعصاري که تا همين لحظه بر جوامع انسان هاي بينوا اتفاق افتاده است، نيست؟



صفحه 202، 203، 204، 205، 206، 207.





  1. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
  2. البته مباحثي قابل توجه در اصل يا قانون کل و جزء وجود دارد که جاي آنها در اين مبحث نيست، مانند اينکه آيا اين اصل يا قانون بايد به کل و جزءهاي محدود مقيد شود يا در همه ي موارد صدق مي کند؟