وفاي به عهد











وفاي به عهد



اين پديده در ضرورت هاي حيات تمدني انسان ها به درجه اي از اهميت است که مي توان گفت اگر همه ي امتيازات تمدن براي يک جامعه فراهم شود، مگر اين پديده ي حياتي، آن جامعه نمي تواند از تمدن دم بزند. اميرالمومنين عليه السلام روي اين پديده ي حياتي اصرار شديد مي ورزد. در فرمان مالک اشتر با عبارات زير مواجه مي شويم:

و ان عقدت بينک و بين عدوک عقده، او البسته منک ذمه، فحط عهدک بالوفاء، و ارع ذمتک بالامانه، و اجعل نفسک

[صفحه 199]

جنه دون ما اعطيت، فانه ليس من فرائض الله شي ء الناس اشد عليه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم، و تشتت آرائهم، من تعظيم الوفاء بالعهود. و قد لزم ذلک المشرکون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر، فلا تغدرن بذمتک، و لا تخيسن (تحبسن) بعهدک، و لا تختلن عدوک، فانه لا يجتري ء علي الله الا جاهل شقي. و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته، و حريما يسکنون الي منعته، و يستفيضون الي جواره، فلا ادغال و لا مدالسه و لا خداع فيه، و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل، و لا تعولن علي لحن قول بعد التاکيد و التوثقه. و لا يدعونک ضيق امر لزمک فيه عهد الله، الي طلب انفساخه بغير الحق، فان صبرک علي ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته، خير من غدر تخاف تبعته، و ان تحيط بک من الله فيه طلبه، لا تستقبل فيها دنياک و لا آخرتک.[1] .

و اگر ميان خود و دشمن معاهده اي منعقد نمودي يا از طرف خود پناهندگي به او دادي، به معاهده ي خود به طور کامل وفا کن، و با کمال امانت تعهد پذيرش پناهندگي او را مراعات نما، و نفس خود را در برابر عهدي که بسته اي سپر کن، زيرا عموم مردم در هيچ يک از واجبات الهي با آن همه پراکندگي که در خواسته ها و نظريات خود دارند، مانند بزرگداشت وفا به معاهده ها اتفاق نظر ندارند. اين

[صفحه 200]

يک قانون محکم است که حتي مشرکين هم ما بين خود با قطع نظر از اسلام و مسلمين به آن عمل مي کردند، زيرا آنان نيز عواقب بد حيله گري براي عهدشکني را آزمايش کرده بودند. پس هرگز براي مختل ساختن پناهندگي دشمن به تو، نيرنگ راه ميندازد، و تعهد خود را نقض مکن، و براي دشمنت حيله گري روا مدار، زيرا هيچ کس جز نادان شقي به خدا جرئت نمي کند. خداوند متعال قانون تعهد و پناهندگي و پناه دهندگي را با رحمت الهي خود ميان بندگانش عامل امن، و پناهگاهي قرار داده است که در منطقه ممنوعه در آن بيارامند، و در همسايگي آن با احساس امنيت به زندگي خود ادامه بدهند. پس هيچگونه دغل بازي و فريبکاري و نيرنگ را در تعهدها نبايد راه داد. و هيچ معامله اي را به گونه اي منعقد مکن که ابهام انگيز بوده و امکان اختلال در آن وجود داشته باشد. و هرگز پس از تاکيد و استحکام متن معاهده، تکيه بر مغلطه کار مکن. و اگر تعهد الهي تو را در موردي در تنگنا قرار داد، اين امر هرگز موجب نشود که در صدد فسخ به ناحق آن تعهد برآيي، زيرا شکيبايي تو بر تنگنايي که اميد گشوده شدن و نيکي عاقبت آن را داري بهتر از آن عذر خواهي است که از نتيجه ي بد آن بيمناک، و از باز خواست خداوندي که در دنيا و آخرت تو را فرا خواهد گرفت هراسناک باشي.

آيا يک انسان عاقل مي تواند ادعا کند که انسان ها تمدني به وجود بياورند که پديده ي بسيار حساس و حياتي تعهد، به نحوي که اميرالمومنين

[صفحه 201]

عليه السلام در جملات فوق فرموده است، در آن جريان نداشته باشد. حقيقت اين است که اگر تعهد ميان انسان هاي يک جامعه، و ميان آن جامعه و ديگر اقوام و ملل، به ترتيب فوق عمل نشود و اهميتي را که اميرالمومنين عليه السلام در جملات فوق به آن داده است، نداشته باشد، بلکه در جريان تعهدها فقط منافع خاص طرفين تعهد مراعات شود و جنبه ي انساني آن که عبارت است از گرو قرار گرفتن شخصيت منظور نشود، ادعاي تمدن، غير از فريفتن خود و ديگران، هيچ معنايي نمي تواند داشته باشد.



صفحه 199، 200، 201.





  1. نهج البلاغه، نامه ي شماره ي 53.