تكاپو در مخاطرات بزرگ و آثار پسنديده











تکاپو در مخاطرات بزرگ و آثار پسنديده



هيچ پيشرفت و تمدني که از اصالت بر خوردار بوده باشد، بدون تکاپو و ورود در مخاطرات بزرگ، و تلاش در دشواري ها و گلاويز شدن با مشکلات تحصيل دانش و معرفت درباره ي طبيعت و بني نوع انساني، به دست نمي آيد. زيرا همواره ميان ما انسان ها و هدف هايي که از طبيعت يا انسان ها بايد به دست بياوريم، فاصله هايي کم و بيش از مشکلات و مسائل مبهم وجود دارد، که حتما بايد از آن فاصله ها عبور کنيم تا به امتيازات مطلوب برسيم (چه در علم، چه در صنعت و غير ذلک). لذا، دست به مخاطره زدن براي وصول به آن هدف ها، ضرورت يک تمدن اصيل انساني است.[1] .

[صفحه 195]

قرن سوم و چهارم تا نيمه ي قرن پنجم هجري، شاهد شديدترين تکاپوهاي علمي و معرفتي در جوامع اسلامي است، که محصول آنها، نه تنها نجات دادن دانش از سقوط قطعي بود، بلکه پيشبرد و گسترش و عميق کردن دانش هاي متنوع بوده است، که مورخان علم، چه در شرق و چه در غرب، آن را پذيرفته اند.

عواملي ديگر براي اعتلاي تمدن اسلامي در سخنان اميرالمومنين عليه السلام تذکر داده شده است. از آن جمله، شدت بخشيدن به احساس انسان دوستي و محبت و خدمت به انسان ها، مخصوصا آن گروه از مردم که يا رابطه ي خويشاوندي با انسان دارند و يا در يک محيط با همديگر زندگي مي کنند. مانند همسايه ها. بعضي از راويان مي گويند: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله، درباره ي همسايگان به قدري سفارش فرمود که ما گمان کرديم پيامبر، همسايه ها را وارثان يکديگر قرار خواهد داد.

به مقتضاي:

«خويشاوندان به احسان و نيکوکاري شايسته ترند.»

همچنين به مقتضاي سوره ي ممتحنه، آيه ي 8، که مي فرمايد:

[صفحه 196]

«خداوند شما را از نيکوکاري و عدالت درباره ي کساني که با شما نجنگيده اند و شما را از ديارتان آواره نکرده اند، ممنوع نکرده است.»

و با نظر به فرموده ي اميرالمومنين عليه السلام در فرمان مالک اشتر:

و اشعر قلبک الرحمه للرعيه، و المحبه لهم، و اللطف بهم، و لا تکونن عليهم سبعا ضاريا (ضاربا) تغتنم اکلهم، فانهم صنفان: اما اخ لک في الدين، او نظير لک في الخلق.[2] .

مالکا، رحمت و محبت و لطف بر مردم جامعه را به قلبت بفهمان، (به طوري که آن را دريافت کند، نه اينکه در حد يک تصور ذهني بماند). و براي آنان درنده اي خونخوار مباش که خوردن آنان را غنيمت بشماري، زيرا مردم بر دو صنفند، يا برادر ديني تو هستند، يا نظير تو در خلقت (همنوع تو مي باشند).

به مقتضاي همه ي اين دلايل و ده ها دليل ديگر، احساس وحدت در هويت انسان ها، اساسي ترين شرط به وجود آمدن يک تمدن انساني و اعتلاي آن خواهد بود. از همين اصل روشن مي شود که تفرقه و پراکندگي، سقوط تمدن و زوال هويت جامعه را در بر دارد. اميرالمومنين عليه السلام در مواردي از نهج البلاغه، همين قانون را گوشزد فرموده است. از آن جمله در خطبه ي قاصعه صريحا فرموده است:

تاملوا امرهم في حال تشتتهم، و تفرقهم، ليالي کانت

[صفحه 197]

الاکاسره و القياصره اربابا لهم.[3] .

در وضع زندگي آنان بينديشيد، در حال تفرقه و پراکندگي. آن شب ها که کسري ها و قيصرها مالکين آنان بودند.

عکس اين قاعده را نيز که عبارت است از پيشرفت اجتماع و مدنيت در سايه ي هماهنگي و اتحاد در هدف گيري هاي انساني، در موارد متعدد گوشزد فرموده است. از آن جمله، در همين خطبه مي فرمايد:

فانظروا الي مواقع نعم الله عليهم حين بعث اليهم رسولا، فعقد بملته طاعتهم، و جمع علي دعوته الفتهم، کيف نشرت النعمه عليهم جناح کرامتها، و اسالت لهم جداول نعيمها، و التفت المله بهم في عوائد برکتها، فاصبحوا في نعمتها غرقين، و في خضره عيشها فکهين (فاکهين). قد تربعت الامور بهم، في ظل سلطان قاهر، و آوتهم الحال الي کنف عز غالب، و تعطفت الامور عليهم في ذري ملک ثابت. فهم حکام علي العالمين، و ملوک في اطراف الارضين. يملکون الامور علي من کان يملکها عليهم، و يمضون الاحکام فيمن کان يمضيها فيهم! لا تغمز لهم قناه و لا تقرع لهم صفاه![4] .

بنگريد به موارد نعمت هايي که خداوند به وسيله ي بر انگيختن رسولي به آنان عنايت فرمود. اطاعت آن مردم را به ديني که آورده جلب و محکم ساخت، و انس و

[صفحه 198]

الفت آنان را به دعوت خود جمع فرمود. در اين هنگام نعمت با کرامت خود را براي آنان بگستراند و نهرهاي نعمت هايش را بر آنان به جريان انداخت و دين اسلام آنان را به فوايد و نتايج برکات آن دين جمع نمود. پس در نعمت آن ملت (دين) غوطه ور گشتند و در طراوت عيش آن ملت شادمان گشتند. امور زندگاني در سايه ي يک سلطه ي پيروز براي آنان اعتدال يافت و موقعيت آنان در جانب عزت پيروز جايگير گشت، و امور زندگي در مراتب بالايي از ملک ثابت به سوي آنان ميل کرد. آنگاه آنان فرمانروايان جهانيان گشتند و پادشاهاني در پهنه ي زمين. حال امور کساني را مالک شده اند که روزگاري بر آنان (مسلمانان) مالک بودند و احکام را در ميان جمعي انفاذ مي کنند که در ميان خود آنان مقرر و اجراء مي کردند. ديگر نيزه اي از آنان را براي شناخت تيزي و کندي و قدرت آن آزمايش نکردند و سنگي از آنان را براي شکستن نکوبيدند.



صفحه 195، 196، 197، 198.





  1. همه ي جوامع بشري در احساس ضرورت وصول به پيشرفت هاي مادي مشترک اند. به همين دليل، همه ي آنان، در برداشتن فاصله ها ميان خود و اهدافي که در سطوح طبيعت و مغزهاي انسان ها دارند، به تلاش و تکاپوي شديد مي پردازند. آن جامعه اي که مي خواهد از تمدن اصيل انساني (نه مادي محض) بر خوردار شود، مجبور است در برداشتن فاصله ها ما بين خود و اهداف عالي که در پيش دارد، همواره حال سبقت داشته باشد. بدان جهت که اينگونه جوامع داراي آرمان اعلاي انساني بوده و در امتيازاتي که در اين دنيا به دست مي آورند، همه را مشترک مي دانند، لذا سبقت گيري اينان براي وصول به امتيازات و برداشتن فاصله ها، ضرر و آسيبي به ديگران نمي رساند.
  2. نهج البلاغه، نامه ي شماره ي 53.
  3. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
  4. نهج البلاغه، خطبه ي 192.