آرمان هاي بزرگ











آرمان هاي بزرگ



يکي از عناصر فوق العاده عالي تمدن انساني، عظمت آرمان هايي است که درون مردم جامعه ي متمدن را، براي عمل عيني، به خود مشغول مي دارد. مانند آرمان افزايش دائمي معرفت، برخورداري همه ي مردم از حقوق ضروري حيات، رخت بربستن دروغ و مکر پردازي از زندگي بشري، تطابق رفتارها با انگيزه هاي واقعي خود، جريان سياست ها بر مبناي هدف گيري هاي والا براي قرار دادن انسان ها در مسير تکامل، و امثال اين آرمان ها. متاسفانه مغز و روان مردم امروزي جوامع، به دليل از دست دادن احساس ارزش ها و کمالات، از نداشتن اين آرمان ها احساس هيچ گونه رنج و نکبت نمي کند!! اين همان نکبت و رنج مغفول است که ابن سينا در اشارات تذکر داده است:

«اکنون که در مجاورت بدن در اشتغالات و علايق مادي آن فرورفته و اشتياقي براي وصول به آن کمال که براي تو ممکن است، در خود احساس نمي کني و يا از حصول ضد کمال (پستي و رذالت و حقارت) در خويشتن احساس درد و رنج

[صفحه 193]

نمي کني، بدان که اين نکبت، مستند به خود توست، نه به آن کمال و عظمت ها که براي تو امکان پذير است.»

چه نام فريبنده اي است تمدن، در آن هنگام که انسان هايش، عشق را که داراي اين قدرت است:


عاشق شو ار نه روزي کار جهان سرآيد
ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستي


به درشکه هاي کرايه اي (به اصطلاح بالزاک) مبدل مي کنند.

محروم ماندن مردم از داشتن آرمان هايي والا که وصول به آنها امکان پذير است، به نام تمدن، نتايج بسيار ناشايستي در بر دارد:

اول. از دست دادن تدريجي احساس ضرورت آرمان گرايي است، که زندگي را براي آدمي با معني و زيبا مي سازد.

دوم. تعاقب گرفتاري هاي غير قابل تفسير و توجيه، در صورتي که يکي از آرمان هاي بسيار والاي انسانيت، کوشش براي پيدا کردن علل گرفتاري ها و تحمل و شکيبايي، در صورت عدم امکان برطرف کردن آن هاست.

سوم. مست و تخدير شدن در نتيجه ي نيل به نعمت ها. مسلم است که با نبودن آرمان هاي والا، هر عامل خوشي، اگر چه بي پايه ترين و محدودترين خوشي ها بوده باشد، همه ي سطوح و ابعاد شخصيت را به خود مشغول مي دارد. لذا تعقل کار حقيقي خود را انجام نمي دهد و منطق زمان و موقعيت ها گم مي شود. مجموع نتايج بي آرماني ها، در کلمات اميرالمومنين عليه السلام گوشزد شده است. از آن جمله:

[صفحه 194]

ثم انکم معشر العرب اغراض بلايا قد اقتربت. فاتقوا سکرات النعمه، و احذروا بوائق النقمه.[1] .

سپس شما طايفه ي عرب نشانه گاه بلاها و گرفتاري ها هستيد که نزديک شده است. بترسيد از مستي هاي نعمت، و برحذر باشيد از سختي هاي عذاب و انتقام.

و در خطبه ي 138 مي فرمايد:

فلا تزالون کذلک، حتي تووب الي العرب عوازب احلامها!

روزگار بدينسان بر شما بگذرد تا آنگاه که عقول غايب شده ي عرب به خود آنان برگردد.



صفحه 193، 194.





  1. نهج البلاغه، خطبه ي 151.