بروز، اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها از ديدگاه اسلام











بروز، اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها از ديدگاه اسلام



در مقدمه ي اين مبحث مهم، اشاره اي مختصر به تعريف توصيفي فرهنگ و تمدن مي کنيم. مي توان گفت فرهنگ عبارت است از شيوه ي انتخاب شده براي کيفيت زندگي، که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محيط طبيعي و پديده هاي رواني و رويدادهاي نافذ، در حيات يک جامعه به وجود مي آيد. البته مي دانيم که اينگونه معرفي، بيش از يک توصيف اجمالي نيست، ولي براي ديدگاه ما در اين مبحث کافي به نظر مي رسد. اما تمدن عبارت است از برقراري آن نظم و هماهنگي در روابط انسان هاي يک جامعه، که تصادم ها و تزاحم هاي ويران گر را منتفي کرده و مسابقه در مسير رشد و کمال را جايگزين آنها کند، به طوري که زندگي اجتماعي افراد و گروه هاي آن جامعه، موجب بروز و به فعليت رسيدن استعدادهاي سازنده ي آنان بوده باشد. در اين زندگي متمدن که قطعا هر کسي ارزش واقعي کار و کالاي خود را در مي يابد، و هر کسي توفيق و پيروزي ديگران را از آن خود، و توفيق و پيروزي خود را از آن ديگران محسوب مي کند، انسان رو به کمال، محور همه ي تکاپوها و تلاش ها قرار مي گيرد. لذا تمدن در اين تعريف، بر مبناي انسان محوري معرفي مي شود، در صورتي که در اغلب تعريف هاي ديگري که تاکنون در مغرب زمين گفته شده است، اصالت در تمدن از آن انسان نيست، بلکه به طور بسيار ماهرانه اي اصالت انسانيت در آن تعريفات حذف مي شود و به جاي آن، بالا رفتن در آمد سرانه و

[صفحه 174]

افزايش کمي و کيفي مصرف، جزء تعريف قرار مي گيرد.

اين نکته را هم متذکر مي شويم که مقصود ما از انسان محوري، آن معناي مضحک نيست که مستلزم انسان خدايي است. بلکه منظور ما اين است که محور همه ي تلاش ها و ارزش هاي مربوط به تمدن، بايد خدمت گزار انسان باشد، نه اينکه انسان را قرباني ظواهر و پديده هاي فريبا به نام تمدن کند. به عبارت روشن تر، انسان در تعريف تمدن هدف قرار مي گيرد، و اين شايستگي براي هدف قرار گرفتن، از قرار گرفتنش در جاذبه ي کمال مطلق که خداست ناشي مي شود.

پس از توجه به اين مقدمه، نخست اين مسئله را به عنوان يک اصل اساسي در نظر بگيريم که تمدن و فرهنگ، با همه ي عناصر ممتازي که دارند، از ديدگاه اسلام، در خدمت حيات معقول انسان ها قرار مي گيرند. نه اينکه حيات معقول انسان ها در خدمت تمدن و فرهنگي قرار بگيرد که براي به فعليت رسيدن استعدادهاي مثبت انساني و اشباع احساس هاي برين او به وجود آمده است. در مواردي، انسان ها بايد در راه وصول به تمدن و فرهنگ فداکاري کرده و دست از جان خود بشويند. اين يک فداکاري و گذشتي است که انسان براي ريشه کن کردن آفات تمدن در خدمت حيات معقول، و به وجود آوردن شرايط حيات مزبور، براي انسان ها انجام مي دهد، نه براي دو پديده ي مزبور که ارتباطي با حيات معقول انسان ها نداشته باشد.

حال اجتماع انساني در بروز و اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها، شبيه به حال فردي از انسان است که تحت تاثير عواملي بروز مي کند و به

[صفحه 175]

اعتلا مي رسد و سقوط مي کند. مثلا احساس نياز، چنانکه فرد را وادار به تلاش و تکاپو در عرصه ي طبيعت و منطقه ي روابط همنوعانش مي کند، همچنين جامعه را به گسترش و عميق تر کردن درک و معرفت و سازندگي در عرصه ي زندگي تحريک و تشويق مي کند.

ما شاهد بروز تعدادي از اکتشافات در موقع بروز جنگ ها بوده ايم. لذا ممکن است يک يا چند نياز موجب اکتشاف و به دست آوردن امتياز يا امتيازاتي باشد که آنها هم به نوبت خود، مردم را براي وصول به امتيازات زنجيري ديگر موفق کند. ولي داستان تمدن ها از نظر عوامل به وجود آورنده، در نياز خلاصه نمي شود. بلکه در موارد بسيار فراوان، به قول بعضي از محققان در سر گذشت علم، بارقه ها و جهش هاي مغزي انسان ها بوده است که عناصر مهم تمدن اصطلاحي را به وجود آورده است. گاهي ديگر تمدن ها و فرهنگ هاي مثبت ناشي از اکتساب و استفاده از تمدن ها و فرهنگ هاي ديگر جوامع است. البته اينگونه تمدن ها و فرهنگ ها، گاهي به طور صوري و راکد مورد تقليد قرار مي گيرند، که در اين صورت، نه تنها موجب پيشرفت جامعه ي مقلد و پيرو نمي شود، بلکه ممکن است موجب عقب ماندگي و باختن هويت اصيل خود آن جامعه مقلد بوده باشد. ما در دوران اخير، در جوامعي متعدد، شاهد اينگونه انتقال تمدن ها و فرهنگ هاي تقليدي هستيم، که چگونه هويت اصيل خود جوامع مقلد را محو و نابود کرده است. در صورتي که اگر آن جوامع فريب امتيازات تقليدي آن تمدن ها و فرهنگ ها را نمي خوردند و با همان هويت اصيل خود به راه مي افتادند، مي توانستند از تمدن و

[صفحه 176]

فرهنگ اصيل و آشنا با خويشتن برخوردار شوند.

يکي ديگر از عوامل بروز تمدن ها و فرهنگ ها، احساس لزوم جبران ضعف در برابر رقيبان است، که مي توان گفت از اساسي ترين عوامل محسوب مي شود. با اين حال، تشخيص عامل قطعي بروز و اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها، با نظر به تعريفات و استدلال هاي رايج در اين مبحث، حداقل بسيار دشوار است. آن چه که از قرآن مجيد و نهج البلاغه برمي آيد، اين است که عامل اساسي آغاز و پايان منحني تمدن ها و فرهنگ ها خود انسان است. براي مطالعه ي آيات قرآني درباره ي عامل انساني تاريخ، به مبحث 18 (نظرياتي که به عنوان عامل محرک تاريخ تا کنون ارائه شده است) و به مبحث 19 (توضيحي در رابطه ي موجودات و رويدادهاي تاريخ بشري با انسان) مراجعه شود. در آن آيات ديديم که خداوند اموري را مانند کفران نعمت (در از بين بردن اجتماع و تمدن سبا)، فساد، خودکامگي، ظلم، استکبار، افساد در روي زمين است و انحراف از حقيقت، عوامل سقوط تمدن ها و فرهنگ ها معرفي فرموده است. از همان آيات به خوبي استفاده مي شود که مفاهيم مقابل آن صفات رذل، عوامل بروز و اعتلاي تمدن ها و فرهنگ ها است. يعني از همان آيات، با کمال وضوح برمي آيد که سپاس گزاري نعمت هاي خداوندي، صلاح و اصلاح ميان انسان ها، تهذب، عدالت و حرکت در مسير واقعيات، از عوامل مهم بروز و اعتلاي تمدن ها و فرهنگ هاي انساني صحيح است. خداوند سبحان در قرآن مجيد تصريح فرموده است:

«و اگر اهل آبادي ها ايمان مي آوردند و تقوا مي ورزيدند

[صفحه 177]

قطعا برکات خود را از آسمان و زمين براي آنان باز مي کرديم (نازل مي کرديم)، ولي آنان (ايمان و تقوا و مناديان آن دو، يعني پيامبران را) تکذيب کردند و در نتيجه، آنان را به سبب اندوخته هاي (ناشايستشان) مواخذه کرديم.»[1] .

آيات قرآني، در اينکه ظلم عامل سقوط جوامع و تمدن ها و فرهنگ هاست، فراوان است و تاکيد شگفت انگيزي دارد. از آن جمله:

1. «و بدين سان است مواخذه ي پروردگار تو، هنگامي که آبادي ها را مواخذه (ساقط و مضمحل) کرد در حالي که آنها ستمکار بودند.»[2] .

2. «پس دنباله ي قومي که ظلم کردند، بريده شد و سپاس مر خدا را که پرورنده ي عالميان است.»[3] .

3. «ما مردم قروني پيش از شما را به جهت ظلمي که کردند، نابود کرديم.»[4] .

4. «(اي نوح) و کشتي را به نظاره ي ما و به سبب وحي اي که به تو کرديم، بساز و درباره ي کساني که ظلم کرده اند، با من سخني مگو، قطعا آنان غرق خواهند شد. »[5] .

5. «و خداوند مثل آن آبادي را (براي شما) مي زند که در امن و امان و آرامش بود، و روزي او از هر طرف فراوان

[صفحه 178]

مي رسيد. سپس آن آبادي به نعمت هاي خداوندي کفران ورزيد. خداوند در نتيجه ي تبهکاري هايي که انجام مي دادند، لباس گرسنگي و ترس را به آن آبادي چشانيد و براي آنان پيامبري از خودشان آمد، او را تکذيب کردند. پس عذاب، آنان را در حالي که ستمکاران بودند، در گرفت.»[6] .

6. «و آنان را که ستم کردند، صيحه (فرياد شديد آسماني) گرفت و آنان در ديار خود، در حالي که به رو (يا به زانو) در افتاده بودند، هلاک شدند.»[7] .

7. «و آن آبادي ها را زماني که (به جهت آنکه) ظلم کردند، نابود کرديم و براي نابود شدنشان زمان معيني قرار داديم.»[8] .

8. «و خداست که عاد اولي (عاد بن ارم، پيش از قوم عاد معروف) را هلاک کرد. و ثمود را و از آنان کسي را نگذاشت. و پيش از آنان قوم نوح را نابود کرد آنان ظالم تر و طغيان گرتر بودند.»[9] .

9. «آيا کسي جز مردم ستمکار هلاک مي شود؟»[10] .

10. «و ما آبادي ها را به هلاکت نمي رسانيم مگر اينکه اهل آنها ستمکار باشند.»[11] .

اميرالمومنين عليه السلام، که سخنانش گاهي اقتباسي از قرآن مجيد و

[صفحه 179]

گاهي تفسيري از آن کتاب الله و در مواردي تطبيق کليات آن به مصاديق و افراد آنهاست، ظلم را از اساسي ترين عوامل سقوط و تباهي جوامع معرفي فرموده است. از آن جمله:

«الله الله في عاجل البغي، و اجل و خامه الظلم.»[12] .

«برحذر باشيد از خدا، بترسيد از خدا، درباره ي نتايج دنيوي ظلم و وخامت اخروي آن.»

يکي ديگر از عوامل سقوط جوامع و نابودي تمدن ها و فرهنگ ها، استکبار است، که مفهوم عام آن عبارت است از هدف ديدن خود و وسيله ديدن ديگران، اميرالمومنين عليه السلام در سقوط جوامع، چنانکه در آيات قرآني مشاهده خواهيم کرد، استکبار را مطرح فرموده است. او مي فرمايد:

فاعتبروا بما اصاب الامم المستکبرين من قبلکم من باس الله وصولاته، و وقائعه و مثلاته، و اتعظوا بمثاوي خدودهم، و مصارع جنوبهم، و استعيذوا بالله من لواقح الکبر، کما تستعيذونه من طوارق الدهر.[13] .

عبرت بگيريد و تجربه بيندوزيد از آنچه که پيش از شما متکبران امت ها را گرفتار ساخت از غضب خداوندي و حملات و عذابها و کيفرهاي سخت او. و پند بگيريد از خاک آلود شدن (با جايگاه هاي) صورت ها و مواضع

[صفحه 180]

نهادن پهلوهاي آنان. و به خدا پناه ببريد به خدا از اسباب توليد کبر همانگونه که از حوادث کوبنده ي روزگار به او پناهنده مي گرديد.

از جمله مواردي که اميرالمومنين عليه السلام در مورد عوامل اعتلا و سقوط جوامع و فرهنگ ها و تمدن ها بيان فرموده، خطبه ي قاصعه است.

پس اگر ناچار از تعصب هستيد، عصبيت خود را براي اخلاق نيکو و کردارهاي پسنديده و امور زيبا قرار بدهيد که خاندان هاي اصيل و بزرگمنش عرب و روساي قبايل به آن موصوف بودند: تعصب به داشتن اخلاق مرغوب عقلا، و آرمان هاي بزرگ و درجات بالاي ارزش ها و آثار پسنديده که از خود به يادگار مي گذاشتند. پس تعصب بورزيد به خصلت ها و عادات پسنديده مانند حمايت و حفظ حقوق همسايگي و وفا به پيمان و اطاعت نيکوکار و مخالفت با خودخواهي و فراگرفتن فضل و فضيلت و بزرگ شمردن معصيت قتل نفس، و انصاف به خلق و فروبردن غضب و پرهيز از فساد در روي زمين. بترسيد از آن عذابهايي که بر اقوام و مللي پيش از شما در نتيجه ي اعمال زشت و کارهاي ناشايست فرود آمد. حالات آنان را در نيکي ها و بدي ها متذکر شويد و بترسيد از اينکه همانند آنان باشيد. و هنگامي که در حالات نيک و بد آنان انديشديد، اموري را عهده دار شويد که عزت را ملتزم وضع زندگي آنان ساخت و دشمنانشان را دور ساخت و عافيت و آسايش را بر آنان گسترش داد و نعمت را براي آنان مطيع ساخت و کرامت انساني طناب خود را

[صفحه 181]

براي همه ي آنان وصل نمود، و آن: اجتناب از جدايي و پراکندگي بود و التزام به انس و الفت و يکديگر را به آن توصيه نمودن. و از هر کاري که پشت آنان را شکست و قدرتشان را به ناتواني مبدل ساخت (عوامل شکست و ناتواني آن اقوام و ملل) بپرهيزيد. و از کينه ها و عداوت هايي که در دل هايشان جاي گرفته بود و خصومت هايي که در سينه ها موج مي زد و از پشت به همديگر کردن نفوس و دست از کمک و تعاون با يکديگر کشيدن بپرهيزيد. و بينديشيد در حالات مردمان با ايمان که پيش از شما از اين دنيا گذشته اند که چگونه زندگي را در حال تصفيه و ابتلا سپري کردند. مگر آنان سنگين بارترين مردم و جهادگرترين بندگان در هنگام بلا و مشقت پذيرترين اهل دنيا در تنگناهاي حالات زندگي نبودند. فراعنه و طواغيت، آنان را به بردگي خود گرفتند و عذاب بدي به آنان دادند و تلخي ها را جرعه جرعه به آنان نوشاندند. روزگار آنان به اين منوال در ذلت هلاکت بار و در فشار سخت مغلوبيت سپري مي شد، نه چاره اي براي حفظ و نگهداري خويشتن از آن همه گرفتاري ها داشتند و نه راهي براي دفاع از خويشتن. تا آنگاه که خداوند سبحان بردباري جدي آنان را در اذيت ها و آزارهايي که در راه محبت او مي ديدند و نيز اينکه ناگواري ها را از بيم و هراس از مقام ربوبي تحمل مي کردند، ديد و به آنان از تنگناهاي بلا فرجي عطا نمود و به جاي ذلت و خواري عزت و در عوض ترس، امن و

[صفحه 182]

امان عنايت فرمود، در نتيجه پادشاهان و فرمانروايان و پيشوايان و پيشتازاني گشتند و کرامت خداوندي به درجه اي نصيب آنان گشت که حتي آن را در آرزوهاي خود هم نمي ديدند. پس بنگريد به وضع آنان تا آنگاه که مردمشان اجتماع داشتند و تمايلاتشان با هم بود داراي دل هاي معتدل بودند و دستهاي تکيه به هم داده و شمشيرهاي به ياري هم کشيده شده و بينايي هاي تيزبين و تصميم هاي متحد. آيا آنان با چنين عواملي، سروراني در پهنه ي زمين و سلاطيني بر گردن هاي عالميان نبودند؟ حال بنگريد به سرنوشت آنان در آخر کارشان، در آن هنگام که جدايي ميان آنان افتاد و انس و الفت به پراکندگي تبديل گشت و اختلاف کلمه و اختلاف دل ها وارد جمع آنان گشت و در نتيجه به تيره هاي مختلف تقسيم شدند و در حال ستيزه گري با يکديگر پراکنده شدند، خداوند لباس کرامتش را از پيکرشان بيرون آورد و طراوت و فراواني نعمتش را از آنان سلب نمود. حال داستان هاي اخبار آنان در ميان شما براي عبرت گيري انسان هاي پندآموز مانده است. تجربه و عبرت بيندوزيد از حال فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسراييل: که احوال شما به احوال آنان سخت متناسب است و چه شبيه به يکديگر است مثل ها (امثال صفات شما با آنان). در وضع زندگي آنان بينديشيد، در حال تفرقه و پراکندگي. آن شب ها که کسري ها و قيصرها مالکين آنان بودند و آنان را از مساکن و مزارع و مراتعي که داشتند و از درياي عراق (دجله و

[صفحه 183]

فرات) دور مي ساختند و هم چنين آنان را از اماکن سر سبز و خرم به بيابان هاي بي آب و علف و جايگاه هاي وزش باد و تنگناي معيشت مي راندند. و آنان را در احتياج و فقر رها مي کردند و دمساز شتران پشت ريش و پشمين (يا بي پشم). آنان ذليل ترين امت ها بودند از حيث خانه و کاشانه و خشک ترين قرارگاه. به حمايت هيچ دعوتي که بتوانند به آن چنگ بزنند پناهي نداشتند و نه اميدي به سايه ي الفتي داشتند که به عزت آن تکيه کنند. احوال در اضطراب، و قدرت ها مختلف، و کثرت پراکنده، در بلايي شديد و طبقاتي از ناداني! دختراني که در ميان آن قوم زنده به گور مي شدند و بت هايي که پرستش مي شدند و ارحام و خويشاونداني که از هم مي بريدند و غارت ها و چپاولگري هايي از هر طرف به راه مي افتاد. بنگريد به موارد نعمت هايي که خداوند به وسيله ي بر انگيختن رسولي به آنان عنايت فرمود. اطاعت آن مردم را به ديني که آورده جلب و محکم ساخت، و انس و الفت آنان را به دعوت خود جمع فرمود. در اين هنگام نعمت با کرامت خود را براي آنان بگستراند و نهرهاي نعمت هايش را بر آنان به جريان انداخت و دين اسلام آنان را به فوايد و نتايج برکات آن دين جمع نمود. پس در نعمت آن ملت (دين) غوطه ور گشتند و در طراوت عيش آن ملت شادمان گشتند. امور زندگاني در سايه ي يک سلطه ي پيروز براي آنان اعتدال يافت و موقعيت آنان در جانب عزت پيروز جايگير گشت، و امور زندگي در مراتب

[صفحه 184]

بالايي از ملک ثابت به سوي آنان ميل کرد. آنگاه آنان فرمانروايان جهانيان گشتند و پادشاهاني در پهنه ي زمين. حال امور کساني را مالک شده اند که روزگاري بر آنان (مسلمانان) مالک بودند و احکام را در ميان جمعي انفاذ مي کنند که در ميان خود آنان مقرر و اجرا مي کردند. ديگر نيزه اي از آنان را براي شناخت تيزي و کندي و قدرت آن آزمايش نکردند و سنگي از آنان را براي شکستن نکوبيدند.[14] .

[صفحه 185]



صفحه 174، 175، 176، 177، 178، 179، 180، 181، 182، 183، 184، 185.





  1. سوره ي اعراف، آيه ي 96.
  2. سوره ي هود، آيه ي 102.
  3. سوره ي انعام، آيه ي 45.
  4. سوره ي يونس، آيه ي 13.
  5. سوره ي هود، آيه ي 37.
  6. سوره ي نحل، آيات 113 -112.
  7. سوره ي هود، آيه ي 67.
  8. سوره ي کهف، آيه ي 59.
  9. سوره ي نجم، آيات 52 -50.
  10. سوره ي انعام، آيه ي 47.
  11. سوره ي قصص، آيه ي 59.
  12. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
  13. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
  14. نهج البلاغه، خطبه ي 192.