معاني سنت در آيات قرآني و نهج البلاغه











معاني سنت در آيات قرآني و نهج البلاغه



سنت به معناي طريق و اصل و قانون و به معاني متعدد، در قرآن و نهج البلاغه آمده است.

با نظر به آيات قرآني و جملاتي از نهج البلاغه که شامل کلمه ي سنت و سنن توجه و آموزش و تجربه اندوزي از سنت هاي تاريخ، امري لازم است. بدون کوشش در اين مسير، نه تنها شناسايي ما درباره ي سر گذشت بشري و طرق و اصول و قوانين حاکمه در تاريخ ناقص خواهد بود، بلکه از يک جهت بايد گفت بدون کوشش مزبور، معارف ما درباره ي هويت انسان و مختصات موقت و پايدار و مفيد و مضر، به قدري ناچيز خواهد بود که شايستگي توجه و اعتنا را از دست خواهد داد.

به هر حال، بر خلاف سطح بينان و مردم کم اطلاع که گمان مي کنند اسلام به تاريخ و سرگذشت بشري توجهي ندارد، با در نظر گرفتن قصه هاي فراواني که خداوند متعال در قرآن براي شناساندن انسان در دو منطقه ي انسان آنچنان که هست و انسان آنچنان که بايد تذکر داده، و مخصوصا با

[صفحه 160]

در نظر داشتن تذکر فراوان در انواع سنت هايي که در تاريخ مورد پيروي بوده يا مي بايست مورد پيروي و تبعيت قرار بگيرد، بطلان گمان آن مردم بي اطلاع يا غرض ورز، با کمال وضوح اثبات مي شود.[1] اکنون مي پردازيم به بيان انواع سنت ها که در قرآن و نهج البلاغه آمده است.

1. سنت به معناي طريق يا اصل نافذ در اجتماع که از مدتي پايدار برخوردار بوده و اجتماع يا اجتماعاتي را تحت تاثير قرار داده است:

«پيش از شما سنت هايي گذشته است. در روي زمين سير کنيد و ببينيد چگونه بود عاقبت تکذيب کنندگان.»[2] .

در اين آيه ي مبارکه، سير در روي زمين و بررسي و تحقيق در سنت هايي که در روي زمين بروز، و مدتي از زمان در جريان بوده اند، مورد دستور قرار گرفته است. مسلم است که اين سير و بررسي تنها براي پر کردن حافظه و سياه کردن کاغذهاي سفيد نيست. بلکه با نظر به توجه دادن مردم در ذيل آيه ي مبارکه به سرنوشت نهايي تکذيب کنندگان پيامبران و پيام هاي خداوندي، معلوم مي شود که منظور از سير و بررسي، شناخت علل و معلولات و اصول و قوانين حاکم در تاريخ بوده است. در سوره ي حج، آيه ي 46 مي فرمايد:

[صفحه 161]

«آيا آنان در روي زمين سير نکرده اند تا براي آنان دل هايي باشد به وسيله ي آنها تعقل کنند.»

عظمت محتواي اين آيه ي مبارکه وصف ناپذير است. زيرا مي توان گفت بنابر مفهوم اين آيه، کساني که از سرگذشت انسانها در روي زمين و نتايج کارها و انديشه هاي آنان و نمودها و محصولاتي که از همه شئون حياتي و قواعد و سنت هايي که به موجوديت انسان ها و عموم شئون حياتي آنان حکمفرما بوده است، آگاهي ندارند، از تعقل به وسيله دل هاي آگاه محروم اند. بالعکس، گشت و گذار و بررسي و تحقيق در سرگذشت انسان ها در گذرگاه تاريخ، دل هاي آنان را براي تعقل آماده مي کند.

«به آن کساني که کفر ورزيده اند بگو: اگر از (کفر و پليدي ها) خودداري کنند، خطاهاي گذشته ي آنان آمرزيده مي شود و اگر به همان کفر و پليدي ها برگردند، سنت گذشتگان (که عذاب و مشاهده ي نتايج دردناک عقايد منحرف و اعمال ناپاک است) در گذشته ثابت شده است.»[3] .

اين يک قانون است که انسان در گرو اعمال و انديشه هاي خويش است.

عمل و عکس العمل يا «فعل و رد فعل» و «کنش و واکنش»، در همه ي شئون حياتي انسان ها، چه در حال انفرادي و چه در حال جمعي، بدون استثناء حاکميت دارد. چنانکه قانون عليت با اشکال گوناگونش در هر دو

[صفحه 162]

قلمرو انسان و جهان حاکميت دارد. به تجربه ثابت شده است که ستمکاران نتيجه ي کار خود را در طول تاريخ مي بينند. آنان که گريانده اند خود خواهند گريست، آنان که در راه خدمت به انسان فداکاري کرده اند، پاداش خود را مانند يک واکنش ضروري درمي يابند.

اين معني براي سنت در سوره حجر، آيه ي 13، سوره ي اسراء، آيه ي 77، سوره ي کهف، آيه ي 55، سوره ي احزاب، آيات 38 و 63، سوره ي فاطر، آيه ي 43 و سوره ي غافر، آيه ي 85 نيز منظور شده است. در همه ي اين موارد، بروز نتيجه اعمال انسان ها در امتداد تاريخ، مانند بروز معلول به دنبال علت خود گوشزد شده است. در سوره ي فاطر، آيه ي 43، بروز نتايج استکبار و حيله پردازي ها (غدر و مکر و نقشه کشي ها براي اجراي ظلم و تعدي) را سنت غير قابل دگرگوني معرفي فرموده است. در سوره ي نساء، آيه ي 26، سنت هاي شايسته اي را که در تاريخ گذشته ي بشري در جريان بوده است، توصيه مي فرمايد:

«خداوند مي خواهد براي شما بيان کند و شما را به سنت هاي اقوام پيش از شما هدايت کند.»

بنابراين، در فلسفه ي تاريخ از ديدگاه اسلام، اصل يا قانون عمل و عکس العمل ناشي از يک نظم ثابت، در قلمرو حيات انسان ها وجود دارد که بدون پذيرش آن، تاريخ بشر قابل تفسير و تحليل نيست.

2. تقليد از گذشتگان در تاريخ و تکيه بر آنان. قرآن مجيد تقليد بي دليل از گذشتگان و تکيه بر آنان را دور از عقل و ناشايست مي داند، و مردم را از تقليد و تکيه برحذر مي دارد. مي دانيم که تقليد بي دليل از

[صفحه 163]

گذشتگان، يک پديده ي مستمر و فرا گير در تاريخ بشري است که اساسي ترين نقش را در رکود تاريخ به عهده داشته است. اگر همين امروز وضع فرهنگ ها و عقايد اقتصادي و حقوقي جوامع را مورد مطالعه و تحقيق قرار بدهيم، خواهيم ديد که اغلب اين فرهنگ ها و عقايد، تقليد از گذشتگان، مخصوصا تقليد از شخصيت هايي چشمگير است، به اين عنوان که آنان صاحب نظران و بانيان اين فرهنگ ها و عقايد هستند. نمونه اي از آيات قرآني درباره ي اين جريان راکدکننده چنين است:

1. «بلکه آن تبهکاران (در پاسخ پيامبر) گفتند: ما پدرانمان را معتقد به عقايد امتي دريافتيم و ما بر مبناي آثار آنان هدايت يافتيم و همچنين ما پيش از تو در هيچ آبادي مبلغي نفرستاديم، مگر اينکه خودکامگان آن آبادي ها گفتند که ما پدرانمان را معتقد به عقايد امتي دريافتيم و ما از آثار آنان پيروي مي کنيم. (آن فرستاده ي خداوندي) گفت: (شما باز از پدرانتان تبعيت خواهيد کرد) اگر چه آن چه را که من آورده ام هدايت کننده تر از آن باشد که پدرانتان را معتقد به آن يافته ايد. آنان گفتند: ما به آن چه که به شما فرستاده شده کفر مي ورزيم.»[4] .

2. «کافران گفتند: بلکه ما از آن چه که پدرانمان را معتقد به آن يافته ايم پيروي مي کنيم.»[5] .

مضمون اين دو آيه ي مبارکه در سوره ي مائده، آيه ي 104، سوره ي اعراف، آيه ي 28، سوره ي يونس، آيه ي 78 و سوره ي انبياء، آيه ي 53 وارد شده است.

[صفحه 164]

در بررسي فلسفه ي تاريخ و تحليل و تحقيق درباره ي اصول و عوامل اساسي آن، توجه و اهتمام به پديده ي تقليد و تبعيت از گذشتگان، مخصوصا از شخصيت هاي چشمگير، فوق العاده اهميت دارد. مخصوصا تقليد از شخصيت هايي که به عنوان بنيان گزاران مکتب هاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فلسفي، در تاريخ براي خود جاي چشمگيري باز کرده اند. اهميت تجديد نظر و بررسي هاي دقيق تر درباره ي شخصيت ها از آن جا ناشي مي شود که آرا و عقايدي که اين شخصيت ها، از خود در تاريخ به يادگار مي گذارند، معمولا با استناد به آن شخصيت ها از هرگونه اعتراض و انتقاد برکنار مي ماند. به عبارت ديگر مافوق اعتراض و انتقاد قرار مي گيرد.

خلفاي بني عباس، اميرالمومنين هايي هستند که نبايد جز با احترام و تجليل از آنها نام برد! چرا؟ براي اينکه پدرانمان به هر يک از آنان اميرالمومنين گفته اند! پس آرا و عقايدشان هم لازم الاتباع است! مطابق آيات قرآني، پدرانمان اگر مجبور نبوده اند، غلط فرموده اند که به آنان اميرالمومنين گفته اند. منطق راکدکننده اي وجود دارد که با کمال صراحت و به طور فراوان گفته مي شود: «تو بهتر مي فهمي يا ابن سينا!»، «تو بهتر مي فهمي يا ابن رشد!»، «تو بهتر مي فهمي يا صدرالمتالهين شيرازي»، «تو بهتر مي فهمي يا دکارت!»، «تو بهتر مي فهمي يا جان لاک!»، تو يا هگل! تو يا کانت! تو يا آدام اسميت! تو يا ريکاردو! تو يا جان استوارت ميل!..

اين شخصيت زدگي در تاريخ، جريان بسيار اسفناکي است که عقول و انديشه ها و وجدان هاي مردم را تحت الشعاع قرار مي دهد. در صورتي که

[صفحه 165]

به قول اميرالمومنين عليه السلام، ارزش و عظمت مردان (اعم از شخصيت ها و هر انساني)، با حق سنجيده مي شود نه حق به وسيله ي مردان. پاسخ «تو بهتر مي فهمي»ها، يک جمله است و آن اين است که هم من و هم آن شخصيت که امروز به رخ من مي کشي، بايد از حقيقت پيروي کنيم. هر کسي که بيشتر به حقيقت نزديک است، او بهتر مي فهمد و بايد از او تبعيت کرد.

با اينکه پيشرفت معارف انساني در قلمروهاي مختلف انسان و جهان، در دوران ما بسيار چشمگير بوده است، ولي اين پيشرفت تا کنون نتوانسته است مردم را از بت پرستي هاي متنوع نجات بدهد. مانند شخصيت پرستي، نژادپرستي، علم پرستي، پول پرستي، قدرت پرستي، مقام پرستي، شهرت پرستي، محبوبيت پرستي و غير ذلک. براي به وجود آمدن يک تاريخ سالم و مترقيانه ي انساني، حتما بايد با يک مبارزه ي عميق و گسترده با اين پرستش ها، انسان ها را با خود واقعيت ها و حقايق آشنا کرد، و استعدادهاي بسيار با ارزش آنان را، مانند محبت، عشق، فداکاري، پرستش و انديشه، در مسير حقايق و واقعيات قرار داد.



صفحه 160، 161، 162، 163، 164، 165.





  1. در قرآن مجيد، در مواردي متعدد، خداوند متعال به سير روي زمين و مطالعه و تحقيق در سر گذشت انسان ها در امتداد تاريخ، دستور صادر فرموده است. از آن جمله در سوره ي حج، آيه ي 46. مضمون اين دستور سازنده در موارد زير آمده است: سوره ي يوسف، آيه ي 109، سوره ي روم، آيات 9 و 42، سوره ي فاطر، آيه ي 44، سوره ي غافر، آيات 21 و 82، سوره ي محمد (ص)، آيه ي 10، سوره ي آل عمران، آيه ي 137، سوره ي انعام، آيه ي 11، سوره ي نحل، آيه ي 36، سوره ي نمل، آيه ي 69، و سوره ي عنکبوت، آيه ي 20.
  2. سوره ي آل عمران، آيه ي 137.
  3. سوره ي انفال، آيه ي 38.
  4. سوره ي زخرف، آيات 24 -22.
  5. سوره ي بقره، آيه ي 170.