كميت و كيفيت دخالت و تاثير انسان در تشكيل تاريخ











کميت و کيفيت دخالت و تاثير انسان در تشکيل تاريخ



تعيين دقيق کميت و کيفيت دخالت و تاثير انسان در تشکيل تاريخ خود، اگر امکان ناپذير نباشد، حداقل بسيار بسيار دشوار است. زيرا چنان که در مباحث اوليه ي اين رساله گفتيم، هم نظام (سيستم) موجوديت مغزي و رواني انسان در حال انفرادي و اجتماعي، و هم نظام اجتماع و محيط و منظومه ي شمسي مربوط به کيهان که در آن زندگي مي کند، باز بوده و قابل بستن نيست (مگر با اعمال قرار داد و قدرت و زور، آن هم براي مدتي در حيطه ي اجتماع). مسلم است که واحدها و جرياناتي که در يک نظام

[صفحه 143]

(سيستم) باز، مشغول فعاليت اند، همواره در معرض دگرگوني هستند، لذا به هيچ وجه از ديدگاه علمي نمي تواند سرنوشت کمي و کيفي جريانات و واحدهاي فعال در يک نظام باز را تعيين و مشخص کرد. به همين علت است که همواره تفسير و تحليل رويدادهاي مهم در تاريخ، مانند بروز تمدن ها و زوال آنها و ظهور و اعتلا و سقوط امپراطوري ها و شکوفايي و پژمردگي فرهنگ ها، جز با تخمين و احتمال و «شايد» و «ممکن است» و غير ذلک تفسير و تحليل نمي شود.

با اين حال، انديشه و اراده ي انسان ها، در هر مقطعي از تاريخ، توانسته است آمال و اهداف و وسايل واقعي حيات خود را درک کرده و براي به دست آوردن آنها اقدام کند، که گاهي در حرکت خود موفق و گاهي ناموفق بوده است. در آن صورت که ناموفق بوده است، اشتياق به آن واقعيات، مانند آتش زير خاکستر بوده است که بادهاي رويدادهاي محاسبه نشده براي بازيگران صحنه ي اجتماع، که عامل ناموفق بودن مردم بوده اند، از راه رسيده، خاکسترها را بر کنار کرده و آتش اشتياق را نمودار کرده و به فعاليت واداشته است.

3. آنچه که مفيد به حال انسان هاست. همه ي موضوعات و رويدادهايي که چه از طرف طبيعت و چه از ناحيه ي خود نوع انساني، به انسان روي مي آورند و با وي در حال تاثير و تاثر قرار مي گيرند، بر دو نوع عمده تقسيم مي شوند:

نوع يکم. اموري هستند که بروز مي کنند و به وجود مي آيند و زماني نسبتا کم و بيش، ولي محدود، در ارتباط با انسان قرار مي گيرند و سپس از

[صفحه 144]

منطقه ي ارتباط بيرون مي روند.

نوع دوم. اموري هستند پايدار و ملايم هويت انساني، در هر دو قلمرو مادي و معنوي انسان. اين امور به علت منفعتي که براي موجوديت مادي يا معنوي او دارند، پايدار مي مانند و اگر هم در معرض دگرگوني ها قرار بگيرند، مطلوبيت ماهيت خود را از دست نمي دهند. البته منظور از منفعت در اين مورد، اعم از منافع گوناگون مادي و اقسام مختلف منافع معنوي است.

اين منفعت نه تنها بايد مزاحم اصول بنيادين حيات انساني نباشد، بلکه بالضروره بايد ملايم و بر پا دارنده ي اصول مزبور بوده باشد. لذا فرهنگ هايي که به وجود مي آيند و زماني يا از بعضي جهات براي انسان لذت بخش و سودمند بوده و سپس عامل ضرر به انسان ها هستند، و يا نفع بعضي جهات آنها موجب ضرر بزرگ تري به جهات ديگر مي شود، دير يا زود از صحنه ي حيات انسان ها رخت برمي بندند و منتفي مي شوند.

[صفحه 146]



صفحه 143، 144، 146.