پيامبران الهي، مردم را با دور كردن از فساد و افساد و ترغيب و











پيامبران الهي، مردم را با دور کردن از فساد و افساد و ترغيب و تحريک به صلاح و اصلاح، در مسير تکامل قرار مي دادند



تکامل با جبر سازگار نيست، اصلي است که همه ي اديان و مکتب هاي اخلاقي مستند به اديان و حکمت هاي سازنده ي بشري، آن را پذيرفته اند. ما در ضمن مطالب گذشته، اين اصل را بيان و تثبيت کرديم.

بنابراين اصل، انساني که از روي آگاهي و اختيار، يک سنگ را از مسير همنوعان خود برمي دارد، در مسير تکامل است، ولي انساني که نا آگاهانه و به وسيله ي عوامل جبري، دنيايي را مي سازد، در مسير تکامل نيست. اگر بخواهيم اين مسئله را طوري مطرح کنيم که هيچ متفکر و هيچ مکتبي نتواند اعتراضي به آن داشته باشد، چنين مي گوييم که امتياز بر دو قسم است:

1. امتياز جبري مانند زيبايي طبيعي و قد و قامت رسا.

2. امتياز اختياري مانند عادل بودن و فرا گرفتن دانش و حق شناسي و تکاپو براي خدمت به همنوع و غير ذلک.

[صفحه 129]

اگر کسي بگويد همه ي امتيازاتي که بشر صاحب آن شده، جبري است، چون چنين شخصي اساسي ترين بعد انساني را ناديده مي گيرد، ما سخني با چنين شخصي نداريم. در واقع چنين شخصي مي گويد آن انسانهايي که در اين دنيا با بعد احساس تعهد برين و احساس شريف تکليف، به وظيفه عمل مي کنند، و داراي درجه اي از عظمت اند که در برابر انجام وظيفه، هيچگونه پاداشي نمي طلبند، حيوانات احمقي هستند که بر ضد جبر طبيعي حيواني خود قيام کرده و از جبر لذايذ و منافع چشم پوشيده اند! پيامبران الهي و حکماي راستين و اخلاقيون به پيروي آنان، همه ي کوشش هاي خود را در اين مسير مبذول کرده اند که براي ورود انسان ها به ميدان تکامل (به دست آوردن امتيازات ارزشي)، آنان را از فساد و افساد کردن دور و به صلاح و اصلاح ترغيب و تحريک کنند. لذا ما معتقديم که انبياي عظام، با همکاري بسيار نزديک و ضروري با عقول و وجدان هاي پاک آدميان، ميدان زندگي را براي تکامل آماده کرده و عامل حرکت و تکاپو را در انسان ها به وجود آورده اند. اين حرکت دائمي به وسيله ي انبياء و وجدان ها و عقول، در همه ي دوران ها و جوامع مشاهده شده است:


از جمادي مردم و نامي شدم
وز نما مردم ز حيوان سر زدم


مردم از حيواني و آدم شدم
پس چه ترسم کي ز مردن کم شدم


حمله ي ديگر بميرم از بشر
تا بر آرم از ملائک بال و پر

[صفحه 130]

از ملک هم بايدم جستن ز جو
کل شي ء هالک الا وجهه


بار ديگر از ملک پران شوم
آن چه آن در وهم نايد آن شوم


پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گويدم انا اليه راجعون


اين حرکت تکاملي، همان گونه براي هابيل فرزند حضرت آدم عليه السلام جريان داشته است که براي نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد و علي صلوات الله عليهم اجمعين، و پيروان راستين آنان و انسان هاي شريف امروزي.

بنابراين، ممکن است در اوايل بروز زندگي انسان ها در روي زمين، انسان هايي باشند که به دليل پيروي از پيامبران و عقول وجدان هاي پاک خويش، تکامل يافته باشند، و امروز که خلاصه ي همه ي پيشرفته ها و ترقيات بشري را در خود جمع کرده است، از نظر امتياز ارزشي، بي نهايت زير صفر و اشقا و خبيث و کثيف ترين فرد بوده باشد. اگر اين تحقيق را نپذيريم، ما هرگز قدرت تفسير بروز امثال سقراط را در زماني در محدود 2000 سال پيش، با آن اميتازات علمي و انساني، و آدمشکان حرفه اي و تبهکاران جاهل امروز را نخواهيم داشت.

ارسطو و افلاطون و اقليدس و حماي هند در دنياي باستاني و احمق هاي امروزي را چگونه مي توان تفسير کرد؟ آيا مردمان امروز خوارزم، تکامل يافته شيخ موسي خوارمي، و مردمان بصره ي امروز

[صفحه 131]

تکامل يافته حسن بن هيثم بصري، و اهالي امروزي خرميثن (که دهي است ميان بلخ و بخارا) تکامل يافته ي ابن سينا، و مردم بلخ امروزي، تکامل يافته ي جلال الدين محمد مولوي، و انسان هاي بيرون امروزي، تکامل يافته ابوريحان بيروني هستند؟!



صفحه 129، 130، 131.