نظراتي كه به عنوان عامل محرك تا كنون ارائه شده است











نظراتي که به عنوان عامل محرک تا کنون ارائه شده است



از آن زمان که بحث در فلسفه ي تاريخ به شکل جديدش اوج گرفت، و فلاسفه براي ابراز نظر در علت ها و هويت و هدف هاي تاريخ خود را مجبور ديدند، بررسي عامل محرک تاريخ هم به طور جدي توجه آنان را به خود جلب کرد. تا آنجا که به نظر برخي از صاحب نظران درباره ي فلسفه ي تاريخ، اگر يک متفکر نتواند عامل محرک تاريخ را بيان کند، او حق اظهارنظر در فلسفه ي تاريخ را ندارد. به هر حال، نمونه اي از موضوعاتي را که ممکن است به عنوان عامل محرک تاريخ ارائه شود، متذکر مي شويم:

1. طبيعت انساني به طور عموم.

2. عوامل طبيعي خارج از خود انسان و محيط به انسان. مانند عوامل جغرافيايي و ديگر عواملي از طبيعت که جبرا خود را بر انسان تحميل مي کند. چه انسان به آنها آگاه باشد و چه آگاه نباشد، چه در مقابله با آنها قدرت و اختياري داشته باشد يا نداشته باشد.

3. عوامل سياسي که بر اجتماعات حکمراني کرده، خواه افکار و روش هاي سياستمداران آنها را با کمال دقت مراعات کند يا نه.

4. قدرت به معناي عمومي آن، چنان که امثال فردريک نيچه را به خود جلب کرده است.

[صفحه 59]

5. نوابغ و شخصيت هاي بر جسته اي که مي توانند از جهات مختلف، تحولات و تغييراتي در جامعه ي خود به وجود بياورند.

6. طبيعت انسان نه به مفهوم عام آن، بلکه از آن جهت که موجودي است که به منافع و لذايذ مادي علاقه و گرايش شديد دارد.

7. يک عامل مخفي که اجتماعات را به سرنوشت هاي گوناگوني رهبري مي کند. اين عامل در فلسفه ي اشپنگلر براي تاريخ مشاهده مي شود.

8. موجودات و کرات آسماني و قوانين حاکمه بر آنها. اين عامل در پندارهاي گذشتگان به چشم مي خورد. آنان مي گفتند: کرات آسماني داراي نفوس اند و همه ي شئون انسان هاي اين کره ي زمين را، آن موجودات و قوانين آنها اداره مي کنند.

9. ايده ي مطلقي که در فلسفه ي هگل و پيروانش ديده مي شود.

10. پديده هاي اقتصادي به طور عموم.

11. اراده ي حيات يا «مطلق اراده»، چنانکه در فلسفه ي شوپهناور ديده مي شود.

12. حيات کلي فعال که ماوراي نمودهاي طبيعي است. چيزي شبيه به اين موضوع، در تفکرات هنري برگسون آمده است.

13. رگ هاي رسوب شده ي پيشين در اجتماعات، مانند وراثت و ايده هاي مستحکم و پابرجا. اين عامل را مي توان در روش هاي جامعه شناسي گوستاولوبون پيدا کرد.

14. افزايش جمعيت و تراکم آن که موجب دگرگوني هاي کيفي در تاريخ است. اين موضوع را در نظريات مالتوس مي بينيم.

[صفحه 60]

15. غريزه ي جنسي، با نظر به هويت و ريشه ها و مختصات عمومي آن. فرويد از شدت عقيده اي که به اين پديده دارد، و ديگر غرايز و عوامل انساني را در برابر آن در مرتبه ي بعدي قرار مي دهد، مي تواند اين غريزه را عامل محرک تاريخ معرفي کند.

16. ايده هاي اصيلي که در اجتماعات بروز مي کند. تکيه بر اين عامل را مي توان در فلسفه ي آلفرد نورث و ايتهد پيدا کرد.

17. شانس و اتفاق که لازمه ي آن انکار قانون عليت است.

18. عشق و کينه، يا «جذب و دفع» که از نظام فلسفي امپيدوکلس به يادگار مانده است.

19. هر چيزي که مفيد به حال انسان هاست.

20. حقيقت جويي و جمال.

21. عدم قناعت مقدس به وضع موجود.

22. عامل برين و موجود کمال و فيض بخش هستي، که خداوند متعال است.

23. دين.

سه عامل از عوامل فوق (خدا- انسان- آنچه که مفيد به حال انسان هاست)، اساسي ترين عوامل محرک و ايجادکننده ي کيفيت هاي اوليه و ثانويه و هويت اصلي و رويدادهاست. بقيه ي عواملي که هر يک به عنوان عامل محرک تاريخ مطرح شده است، مربوط به بعدي از ابعاد انسان هاست و نمي توان حرکت و شکل پذيري تاريخ را به هر يک يا چند عامل از آن عوامل نسبت داد.

[صفحه 61]

1. خدا. تاثير خداوندي در تاريخ، مانند تاثير آن ذات اقدس در اجزا و پديده ها و روابط عالم هستي است. موضوع و ماده (اجزا و عناصر) سازنده ي تاريخ، از انسان گرفته تا مصالح اهرام مصر و سد مارب و سنگ هاي تراشيده و حک شده و کتيبه ها و همه ي آثار فکري و عضلاني بشري که در نمودي فيزيکي نقش بسته و آيندگان را در جريان سر گذشت گذشتگان قرار داده است، همه و همه مخلوقات خداوندي هستند. از طرف ديگر، تفکرات و اراده ها و تصميم ها و اکتشافات و جهش ها و به کار افتادن همت هاي عالي و به فعليت رسيدن انواع استعدادها که مواد تشکيل دهنده ي تاريخ است، همه و همه مستند به خداست. حتي مبادي کارهاي اختياري انسان ها و نقشي که آن کارها در صحنه ي محسوس و معقول به وجود مي آورند، و نتايجي که مانند معلول ها از آن کارهاي اختياري به ظهور مي پيوندد، همه ي آنها نيز مستند به خداست. جز توجيه شخصيت براي «نظاره و سلطه بر دو قطب مثبت و منفي کار»، که حقيقت اختيار و مدار سعادت و شقاوت و مسئوليت ها و ارزش هاي انساني است. همان دلايل متقني که فاعليت خداوندي را براي يک برگ درخت يا يک شاخ مورچه ي ضعيف يا کيهان بزرگ اثبات مي کند همان دلايل، فاعليت خداوندي را بر موضوع و مواد تاريخ بشري نيز اثبات مي کند.

به عنوان مثال، اگر نظمي که در عالم هستي اثبات کننده ي خداوند ناظم هستي است، در موضوع و مواد ترکيب کننده ي تاريخ وجود نداشت، يعني وجود و عدم هر چيزي، بدون شرط و قيد، در همه ي احوال محتمل بود، حتي زندگي يک روز بشر قابل تفسير و تحليل نبود، چه رسد به هزاران

[صفحه 62]

سال که با متشکل کردن تاريخ خود، از آن عبور کرده و به دوران کنوني رسيده است. همچنين اگر بخواهيم با دليل «وجود ثوابت در متغيرات»، دخالت خداوندي در جهان هستي را اثبات کنيم، همان دليل در موضوع و مواد (اجزا و عناصر تشکيل دهنده ي تاريخ) نيز قابل تمسک است. به اضافه ي يک جريان بسيار روشن و با اهميت که تا حدودي در ابيات زير از انوري آمده است:


اگر محول حال جهانيان نه قضاست
چرا مجاري احوال بر خلاف رضاست


بلي قضاست به هر نيک و بد عنان کش خلق
بدان دليل که تدبيرهاي جمله خطاست


هزار نقش برآرد زمانه و نبود
يکي، چنان که در آيينه ي تصور ماست


آيات فراواني در قرآن مجيد، دخالت قدرت و مشيت خداوند سبحان را در جريان حيات بشري و قرار گرفتن آن در تحولات و فراز و نشيب ها تذکر داده است. به عنوان نمونه:

«و ما ميان مردم سبا و آن آبادي هايي که مبارک گردانيديم (آبادي هاي شام که بسيار سر سبز و با طراوت و درخت هاي آن آبادي ها متصل به هم بوده است) آبادي هايي قرار داديم که براي يکديگر (به ترتيب اولي براي دومي و دومي براي سومي) آشکار بودند (و همديگر را مي ديدند) و مسافت حرکت زمان آن را در ميان آن آبادي ها معين نموديم و (گفتيم): در آبادي ها شب ها و روزها در حال

[صفحه 63]

امن سير کنند.»[1] .

در اين آيه ي مبارکه، خداوند متعال، آبادي و طراوت و امنيت در مسافت هاي ما بين آبادي ها و ديگر عوامل زندگي در رفاه مدنيت را به خود نسبت مي دهد. در آيه ي 15 از همين سوره، کشور سبئيون را بلده ي طيبه معرفي مي فرمايد، زيرا خداوند وسايل زندگي را در حد عالي براي آنان آماده فرموده بود. همچنين خداوند هلاکت و سقوط تمدن ها و جوامع را به قدرت و مشيت خود نسبت مي دهد. در همين سوره، در آيه ي 17 مي فرمايد:

«(سبئيون در برابر نعمت و احسان الهي) از حق اعراض کردند و ما سيلي شديد (يا سيل آن سد بزرگ معروف به سد مارب) به آنان فرستاديم.»

و در آيه ي 19 مي فرمايد:

«مردم سبا گفتند: اي پروردگار ما، فاصله ي سفرهاي ما را (مسافت ميان آبادي هاي ما را) دور کن و آنان به خود ستم کردند ما آنان را به صورت داستان ها درآورديم و به طور کامل آنان را متلاشي کرديم. در اين عمل و نتيجه ي عمل آنان آياتي است براي هر انسان بردبار و شکرگزار.» «اگر خداوند بعضي از مردم را به وسيله ي مردم ديگر دفع نمي کرد، زمين فاسد مي شد.»[2] .

«و ما هيچ آبادي را هلاک نکرديم، مگر اين که براي آن

[صفحه 64]

کتابي معلوم بود.»[3] .



صفحه 59، 60، 61، 62، 63، 64.





  1. سوره ي سبا، آيه ي 18.
  2. سوره ي بقره، آيه ي 251.
  3. سوره ي حجر، آيه ي 4.