فلسفه تاريخ در نهج البلاغه











فلسفه تاريخ در نهج البلاغه



در مواردي متعدد از نهج البلاغه و قرآن مجيد، حاکميت قانون در هر دو قلمرو حيات فردي و اجتماعي تصريح شده است. از آيات قرآني و جملات نهج البلاغه به خوبي مي توان فهميد که تحولات و رويدادهايي که در فرد و اجتماع به جريان مي افتد، تصادفي و بي علت و به عبارت کلي تر خارج از قانون نيست. از آيات قرآني و جملات نهج البلاغه اين معني را مي توان به عنوان يک حقيقت پذيرفت که واقعيت چنان نيست که انسان ها، حتي ديگر جانداران و موجودات بي جان، به حال خود رها شده باشند و در مجراي هستي، هيچ چيز شرط هيچ چيز نبوده باشد.

يک انسان، حتي با حداقل آگاهي، مي داند که اگر بخواهد گرسنگي خود را مرتفع کند، حتما بايد غذا بخورد. او نمي تواند کاري انجام بدهد که اصلا گرسنه نشود و يا اگر گرسنه شد، با خوابيدن يا راه رفتن خود را سير کند! يک انسان، حتي با حداقل آگاهي، مي داند که نمي تواند حتي به اندازه ي يک دقيقه، در زمان رويارويي زمين با خورشيد تغييري ايجاد کند.

[صفحه 12]

به عبارت جامع تر، اگر در اين جهاني که ما زندگي مي کنيم، يک حادثه، اگر چه ناچيز، مستثني از قانون بوده باشد، به دليل پيوستگي شديدي که در همه ي اجزاي جهان و ميان روابط آنها وجود دارد، در هر موقعيتي احتمال بروز هر حادثه اي ممکن خواهد بود. در اين فرض، اگر حيات انساني بتواند ادامه پيدا کند (که امکان پذير نيست)، نه مي تواند علمي به دست بياورد و نه مي تواند اراده اي داشته باشد، بلکه به طور کلي هيچ حرکتي از انسان امکان پذير نخواهد بود مگر آن چه که تصادفات پيش بياورد!



صفحه 12.