نفي خشونت و خونريزي















نفي خشونت و خونريزي



به دلايل مختلف عقلي، نقلي، سياسي و اجتماعي، حضرت علي(ع)بعد از رسول گرامي اسلام (ص) بايد به عنوان حاکم و رهبر جامعه قدرت را به دست مي گرفت (ابن عساکر 1395: جزءِ 3، ص ص 84-94). ولي براي مدت طولاني و چند دوره حکومت، از حق خود چشم پوشيد و از اهرم هايي که مي توانست استفاده کند، استفاده نکرد. حضرت يکي از مهم ترين دلايل اين امر را پيشگيري از بروز خشونت و خونريزي در جامعه ذکر مي کند (جزءِ 3، ص 92).

حضرت علي(ع) در حکومت خود به شدت از خشونت و خونريزي پرهيز و ابا داشتند. اساساً خشونت و خونريزي با اهداف و مباني فکري حضرت سازگار نبود، زيرا هدف حضرت از قدرت و حکومت، ساختن جامعه يي آباد، با وفور نعمت بود. که در تمام جامعه و نظام سياسي قوانين عدالت جاري باشد و ضعيف بتواند بدون لکنت زبان حق خود را از قوي بگيرد (نهج البلاغه 1373: نامه 53، ص 336). بنيان جامعه يي آباد و استقرار عدالت در سطح اجتماع و نظام سياسي، نه با خشونت و خونريزي که با امنيت و آرامش امکان پذير است. حتي حضرت از اساس با خشونت و خونريزي موافق نبودند. به همين دليل به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «هرگز کسي را براي مبارزه دعوت نکن.» (عقاد 1286: ص 18) و به حاکم مصر سفارش کرد که از صلحي که دشمن، تو را بدان فرا مي خواند و رضاي خدا در آن است، روي متاب که صلح باعث آسايش سربازان، از بين رفتن غم ها و امنيت شهرها مي شود. همچنين به حاکم فارس نوشت: کار به عدالت کن و از ستم و بيداد بپرهيز؛ زيرا ستم موجب آوارگي مردم مي شود و بيدادگري، شمشير به ميان مي آورد (نهج البلاغه 1373: نامه 53، ص 338).

خوارج مهم ترين و تندروترين گروه مخالف امام بودند. اينان عليه امام علي(ع) به جوسازي و شايعه پراکني مي پرداختند؛ در انظار عمومي به حضرت اهانت مي کردند؛ در نماز جماعتِ امام اخلال ايجاد مي کردند و سخنراني هاي حضرت علي(ع) را به هم مي زدند. خوارج کينه خود را از هر راهي ابراز مي کردند و براي مبارزه با حکومت آن حضرت جلسات علني و سرّي فراواني تشکيل مي دادند. در مقابل اين حرکات توهين آميز و گاه خطرناک و تهديدآميز، حضرت علي(ع) هيچ واکنش خشونت آميز و حتي قانوني براي دستگيري و مقابله با آنان انجام نداد و سهميه آنان را از بيت المال مي پرداخت. حضرت آنها را راهنمايي مي کرد و به بحث منطقي فرامي خواند و تلاشش اين بود که آنان را متوجه اشتباهاتشان بکند. تا اينکه از کوفه خارج شدند، به مناطق اطراف رفتند و دست به اغتشاش و کشتار زدند. به حضرت خبر رسيد که «کعب» را کشته و شکم همسر حامله وي را با شمشير دريده اند و طفل را از رحم خارج کرده، سربريده اند. حضرت علي(ع) تحمل نکرد و براي استقرار امنيت با لشکري در نهروان فرود آمد. پيکي براي آنان فرستاد و ضمن نصيحت از آنان خواست که از اين اقدامات دست بردارند. سپس خود حضرت رفت و با آنان به بحث و استدلال پرداخت که عده زيادي از آنان به راه باطل خود پي بردند، ولي بقيه همچنان بر عقايد خود و جنگ با علي(ع) پاي فشردند و در نهايت جنگ نهروان اتفاق افتاد (صلواتي 1365: ص ص 114-150؛ نهج البلاغه 1373: خطبه 22، ص 120).

در تمام دوران حکومت حضرت علي(ع) حتي يک مورد سراغ نداريم که حضرت بدون اتمام حجت و قبل از بحث و استدلال دست به شمشير برده باشند، يا شروع کننده جنگ باشند. در سه جنگ عمده امام يعني جنگ هاي جمل، صفين و نهروان، پس از آنکه مذاکرات و رفت و آمدها نتيجه نمي داد و طرفين به توافق نمي رسيدند و در نهايت دو لشکر در مقابل هم صف آرايي مي کردند، حضرت آخرين تلاش هاي خود را براي جلوگيري از جنگ به کار مي بستند و براي چندمين بار، لحظاتي قبل از شروع جنگ، طرف مقابل را به صلح و مذاکره دعوت مي کردند (ابن جوزي: ص 69). در بيش تر موارد نيز قرآن مي فرستاد يا سربازي قرآن را در ميدان بالا مي گرفت و مي گفت که بياييد دست از نبرد برداريم و هرچه اين قرآن (که مورد قبول طرفين است) حکم کرد، بپذيريم. پس از آنکه اين اقدامات مؤثر واقع نمي شد، در نهايت به ياران خود مي فرمود: اول شما شروع نکنيد و بگذاريد دشمن جنگ را آغاز کند (مسعودي 1370: ج1، ص ص 718، 763؛ احمدبن ابي يعقوب: ج2، ص ص 94، 182؛ نصربن مزاحم 1370: ص ص 75، 207، 255، 432، 530؛ مفيد 1414 ب: ص 339؛ طبري 1989: ص ص 517-520؛ دينوري 1960: ص 147؛ اسکافي 1374: ص 140).

در جنگ جمل، تعدادي از سران دشمن را به اسارت گرفتند و نزد حضرت علي(ع) آوردند. اينان افرادي بودند که از قبل، عليه حکومت امام توطئه چيني و مبارزه مي کردند و تا لحظاتي قبل هم با امام(ع) مي جنگيدند و همه مي دانستند که به حدي با حضرت کينه دارند که در آينده نيز عليه امام مبارزه خواهند کرد و خواهند جنگيد. ظاهرا کشتن چنين افرادي نه تنها معقول، بلکه لازم است؛ ولي حضرت علي (ع) با اينکه مي دانست اينان از کينه و دشمني دست بر نمي دارند، آنان را آزاد کرد (نهج البلاغه 1373: خطبه 73، ص 55؛ مفيد 1414 ب: ص 339؛ عقاد 1286: ص 200).

يکي از ياران حضرت علي(ع) در مورد يکي از دشمنان او گزارشي داد و به امام گفت چرا اکنون او را دستگير و زنداني نکنيم؟ حضرت فرمود: اگر قرار باشد به صرف اتهام مردم را دستگير و زنداني کنيم همه زندان ها پر مي شود. من نمي توانم افراد را پيش از آنکه مخالفت و دشمني آشکار کرده باشند زندان و عقوبت کنم (ثقفي کوفي 1355: ص 335). البته در اين مورد، مخالفت و دشمني شخص مذکور آشکار بود، ولي منظور امام علي(ع) اقدام عملي و خشونت آميز عليه حکومت و امنيت ملي بود. حضرت علي(ع) بارها به مردم و حتي مخالفان و دشمنانش مي فرمود: من هرگز کسي را به صرف اتهام، مؤاخذه نمي کنم و بر اساس ظن و گمان، کسي را مجازات نمي کنم؛ فقط با کسي به جنگ خواهم پرداخت که به مخالفت با من برخيزد و دشمني آشکار کند و در برابر من بايستد. البته باز هم با او نمي جنگم تا هنگامي که او را بخوانم و با او بحث کنم و استدلال هاي او را بشنوم. اگر استدلالي نداشت و از پذيرش سخن حق سر بر تافت و همچنان با ما سر جنگ بود به ياري خدا با او پيکار مي کنيم (ثقفي کوفي 1355: ص 372). منظور امام از آشکار کردن مخالفت و دشمني، اقدام مسلحانه و خشونت آميز عليه مردم و امنيت ملي بود و آن گروه از مخالفان امام که دست به اقدام مسلحانه و خشونت آميز نمي زدند کاملاً آزاد و از تمام حقوق اجتماعي برخوردار بودند (ثقفي کوفي 1355: ص ص 329-372).

حساسيت فوق العاده حضرت علي(ع) به حرمت خون و قبح خونريزي در نامه آن حضرت به حاکم مصر متجلي است که با بياني رسا و قاطع، بزرگ ترين گناه را خونريزي به ناحق مي داند. حضرت به پيامدهاي منفي فراوان خونريزي در ابعاد سياسي، اجتماعي و اعتقادي اشاره مي کند و هشدار مي دهد که مبادا بخواهي پايه هاي قدرت و حکومت خود را با ريختن خون محکم کني که ريختن خون به ناحق، خود موجب تضعيف و تزلزل قدرت و حکومت مي شود. سپس حضرت به بزرگ ترين و وفادارترين يار و ياور خود، مالک اشتر فرمود: اگر کسي را به ناحق کشتي، پيش من و خدا عذري نداري و بايد قصاص شوي. فرمايش امام(ع) اين گونه است:

و بپرهيز از خون ها و ريختن آنها به ناروا، که چيزي چون ريختن خون به ناحق ـ آدمي ـ را به کيفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبُرد و خداوند سبحان روز رستاخيز، نخستين داوري که ميان بندگان کند در خون هايي باشد که از يکديگر ريخته اند. پس حکومت خود را با ريختن خوني به حرام نيرومند مکن که خون به حرام ريختن قدرت را به ناتواني و سستي کشاند. بلکه دولت را از صاحب آن به ديگري بگرداند و به کشتن به ناحق، تو را نزد من و خدا عذري به کار نيايد چه در آن قصاص بايد... (نهج البلاغه 1373: نامه 53، ص 339).