پايبندي به عهد و پيمان















پايبندي به عهد و پيمان



بسيار سخت است که انسان ــ به خصوص اگر صاحب قدرت باشد يا در شرايط خاصي مجبور شود جامعه و امور خود را اداره کند ــ به عهد و پيماني عمل کند که با ديگران بسته و اين عهد و پيمان موجب ايجاد فشار و تنگنا براي او شده است يا در شرايط سخت و بحراني قرار دارد. چه بسا انسان ها و احتمالاً حاکمان اگر عهد و پيماني را ببندند، سپس منافع يا قدرت خود را درخطر ببينند يا احساس غبن و ضرر از قِبَل آن پيمان کنند، آن را نقض مي کنند و براي اين کار خود به انواع لطايف الحيل و توجيهات متوسل مي شوند؛ به خصوص که عهد و پيمان با دشمن باشد. يکي از مهم ترين تفاوت هاي حضرت علي(ع) و معاويه اين است که شيوه معاويه پيمان شکني بود؛ زيرا هدف، حفظ قدرت و حکومت بود و چه بسا دستيابي به هدف ايجاب مي کرد که او پيمان شکني کند و کارهاي ضداخلاقي ديگري را نيز مرتکب شود. ولي حضرت علي(ع) نگرشي به عهد و پيمان داشت که موجب مي شد تحت هيچ شرايطي و حتي در صورت از دست رفتن اصل قدرت و حکومت، با دشمن خود هم نقض پيمان نکند.

حضرت علي(ع) معتقدند که اگر حاکمي با دشمن خود پيماني نهاد، يا براساس عهد و پيمان چيزي را بر ذمّه خود گرفت، بايد به پيمان خود عمل کند و آنچه را بر ذمّه خود دارد ادا کند، و حتي خود را به عنوان سپري در مقابل پيمانش قرار دهد تا خود ضربه ببيند، ولي عهد و پيمان او خدشه دار نشود. بنابراين، به هيچ وجه خيانت و فريب در پيمان منعقده با دشمن روا نيست؛ زيرا خداوند تعالي از روي لطف و رحمت به بندگان، عهد و پيمان را اماني قرار داده و رعايت آن را به عهده همگان نهاده است. خداوند عهد و پيمان را چون حريمي استوار ساخته تا مردم در استواري اين حريم، اطمينان، آرامش و امنيت را تجربه کنند. بنابراين، در عهد و پيمان نه مي توان خيانت کرد و نه مي توان به نوعي حيله و مکر در آن گنجاند. حضرت علي(ع) به حاکم مصر سفارش مي کند که قبل از عقد پيمان، تمام ابعاد آن را در نظر بگير و با تعقل و تفکر پيمان ببند که متضرر و مغبون نشوي؛ ولي اگر بعد از بستن پيمان متوجه شدي که به هر دليل مغبون شده يي و به سبب آن، مجبوري سختي و مشقت فراواني را تحمل کني، حق به هم زدن پيمان را نداري و شکيبايي کردنت در دشواري هاي ناشي از پيمان ــ که اميدي هم به رفع آنها است ــ بهتر از نقض پيمان يا تمسک به مکر و حيله براي نقض پيمان است که عذاب الهي درپي خواهد داشت (شهيدي 1373: نامه 53، ص ص 338-339).

تمام ديدگاه هاي فوق و سفارش هايي که حضرت علي(ع) به والي خود کرده است، در مورد عهد و پيمان با طرف مقابل بود که هم دشمن است و حتي دشمن خوني است و هم فاسق، فاجر و باطل است؛ يعني حضرت بدترين شرايط را تصوير کرده است و در آن بدترين شرايط، عمل به عهد و پيمان را واجب و نقض آن را به هر صورت و به هر دليل غيرمجاز مي شمارد تا هيچ راه توجيهي را براي نقض عهد و پيمان، يا وارد کردن مکر و حيله و آوردن عبارات دوپهلو و مبهم براي سوءِ استفاده باقي نگذارد. احتمالاً حضرت علي (ع) به دنبال نقطه مشترکي است که تمام انسان ها را از هر دين و آيين و قوم و ملت به هم وصل کند و نقطه اتکايي بيابد که تمام ابناي بشر در مورد آن وفاق و اجماع نظر داشته باشند و بقاي نوع بشر در سايه آن تضمين شود. امام اين نقطه اتصال و اتکا را عهد و پيماني مي داند که خداوند آن را همچون حريمي استوار و خدشه ناپذير، محور و اساس آرامش و امنيت جوامع انساني قرار داده است. حضرت علي(ع) به شدت تلاش مي کرد که نگذارد اين حريم استوار و مبناي مورد وفاق جوامع انساني خدشه دار شود و حرمت آن بشکند و حتي قدرت و حکومت خود را قرباني کرد تا اين حريم براي بشريت محفوظ بماند و انسان ها حداقل يک چيز داشته باشند که در آن به آرامش و امنيت خود اعتماد و اطمينان کنند.

در جريان جنگ صفين، لشکر حضرت علي (ع) در آستانه پيروزي بود و لحظاتي بيش باقي نمانده بود تا معاويه باطل تن به شکست ذلت بار دهد و مسير تاريخ براي هميشه عوض شود؛ ولي او وقتي کار را تمام شده ديد، با حيله عمروعاص قرآن ها را بر سر نيزه برد و خطاب به سربازان علي (ع) گفت که آيا با قرآن مي جنگيد، جنگ را متوقف کنيد تا هرچه اين قرآن بين ما حکم کرد بر آن گردن نهيم. عده يي از مردم متعبد و کوته فکر دست از جنگ کشيدند و به حضرت علي(ع) فشار آوردند که پيشنهاد معاويه را بپذيرد و جنگ را متوقف سازد. هرچه حضرت علي(ع) استدلال کرد که معاويه حيله گر است و دروغ مي گويد و شما پس از تحمل اين همه زحمت و مشقت براي جنگ در آستانه پيروزي هستيد، قبول نکردند و کار به جايي رسيد که حضرت را به قتل تهديد کردند و امام(ع) ناگزير مجبور شد که مالک اشتر را بر گرداند و به پذيرش حکميت تن دهد (منقري 1370: ص ص 661-668؛ طبري 1989: ج 4، ص 34؛ مسعودي 1370: ج 2، ص ص 389-391؛ نويري 1364: ج 5، ص 197).

در تعيين حَکَم نيز افراد پيشنهادي امام(ع) را قبول نکردند و فردي را که شايستگي اين کار را نداشت به امام(ع) تحميل کردند. در نهايت حضرت پيماني را با معاويه منعقد کرد که طي آن تعيين سرنوشت مسلمانان و حق بودن يکي از طرفين به دو حَکَم واگذار مي گرديد و آن دو موظف بودند براساس قرآن قضاوت کنند. معاويه حيله هايي به کار برد و جريان حکميت به ضرر جامعه اسلامي پايان پذيرفت. در نهايت همان افرادي که حکميت را بر امام (ع) تحميل کردند، متوجه شدند که چه اشتباه بزرگي مرتکب شده اند و چه ضربات سنگيني از قِبَل آن متوجه مسلمانان گرديده است. به همين دليل نزد حضرت آمدند و با ابراز پشيماني، ضررهاي ناشي از پيمان حکميت را متذکر شدند و از امام(ع) خواستند که اين پيمان را نقض و مجدداً به جنگ با معاويه برود. حضرت فرمود که من قبل از عقد پيمان تمام اين مضرات و پيامدهاي منفي را پيش بيني مي کردم و به شما هم گوشزد کردم، ولي قبول نکرديد؛ اکنون که من عهد و پيمان منعقد کرده ام، به هيچ وجه آن را نقض نمي کنم. حضرت علي (ع) خطاب به آنان فرمود: واي بر شما، آيا پس از اعلام رضايت و عهد و پيمان برگردم؟ (منقري 1370: ص 718). مگر نه اينکه خداوند مي فرمايد:[1] .

چون عهدي بستيد بدان وفا کنيد و هرگز سوگند و پيماني را که مؤکد و استوار کرديد نشکنيد؛ زيرا خدا را بر خود ناظر و گواه گرفته ايد و خدا به هر چه مي کنيد آگاه است. (نحل /91)

اين گروه که بعداً خوارج نام گرفتند، اعتقاد داشتند که پيمان حکميت کار اشتباهي بود و جنگ با معاويه واجب است. اينان چون نتوانستند حضرت علي(ع) را مجبور کنند که پيمان حکميت را نقض و مجدداً با معاويه به جنگ بپردازد، به روي خود حضرت نيز شمشير کشيدند و جنگ با حضرت را نيز لازم دانستند. حضرت ابتدا با آنان بسيار مدارا کرد و در نهايت مجبور به جنگ شد (منقري 1370: ص ص 716-717؛ طبري 1989: ج 4، ص ص 39 و 45-48؛ مسعودي 1370: ج 2، ص ص 391، 401-407؛ نويري 1364: ص ص 208-209). حضرت با اينکه اعتقاد داشت آنان ذاتاً افراد بدي نيستند و باطل را نمي جويند، بلکه به دنبال راه حق هستند و به غلط و ناخواسته به راه باطل دچار شده اند، با آنان جنگيد. در حالي که معاويه فرد فاسقي بود که حق و باطل و سره از ناسره را به خوبي تشخيص مي داد و با آگاهي کامل راه باطل را برگزيده بود و به شيوه هاي غيراخلاقي عمل مي کرد؛ اما حضرت از جنگ با چنين شخصي فقط به علت وجود عهدو پيمان سرباز زد.

جالب است که بدانيم حضرت علي (ع) رضايت مردم به حکومت حاکمان را که در فرهنگ سياسي اسلام بدان «بيعت» گفته مي شود، قرارداد و عهد و پيماني متقابل بين مردم و حاکمان مي داند، که داراي مفادي است و براساس شرط و شروطي منعقد شده است. به عقيده حضرت علي(ع) تا هنگامي که شرايط تغيير نکند و حاکمان و مردم به تعهدات خود عمل مي کنند، طرفين ملزم به حفظ عهد و پيمان هستند و هر طرف تخلف کند، مستحق مجازات است (محمودي 6-1385: ج1، ص 208؛ نهج البلاغه 1373: نامه 7، ص 275؛ شيخ مفيد 1414: ج1، ص ص 243-245).









  1. و اَوْفوُا بِعهدِاللّهِ اِذاعاهدتُم و لاتنقُضُوا الاَيْمانَ بَعد توکيدها و قد جعلتُمُ اللّه عليکم کفيلاً اِنّ اللّه يعلم ما تفعلون.