جارية بن قدامه و معاويه












جارية بن قدامه و معاويه



معاويه به دربان گفت: او را بيرون بر و جاريْبن قدامه را داخل ساز. چون جاريه که مرد کوتاه قدي بود داخل شد معاويه گفت: تو در جنگ صفّين در ميان قبيله ي سعد بر ما اسب تاختي و آنان را به فتنه و آشوب تشويق مي نمودي و بر کينه هاي گذشته برمي انگيختي و با قاتلان اميرالمؤمنين عثمان همکاري مي کردي و با امّ المؤمنين عايشه جنگيدي؛ مگر تو جز يک جاريه (کنيز) هستي؟

جاريه گفت: خداوند نام مرا بر نام تو برتري داده، گفت: چطور؟ گفت: زيرا جاريه هر چه باشد از قبايل و خاندانهاي عرب است ولي معاويه از سگان ماده! و اينکه از اميرالمؤمنين عثمان ياد کردي، اين شما بوديد که دست از ياري او شستيد و او را کشتيد و در مَثَل است که «خانه نزد شتر آبکش است». اما امّ المؤمنين عايشه، چون در کتاب خدا نگريستيم حقّي براي او بر خود لازم نديديم جز آنکه او مي بايست از خدايش فرمان مي برد و در خانه اش مي نشست، و چون حجاب از چهره برافکند حقّي که برگردن ما داشت از بين رفت.

اما اينکه در روز صفّين اسب بر تو تاختم براي اين بود که خواستي ما را تشنه لب گردن زني، از اين رو بي باکانه بدون عاقبت انديشي و بيم از هر خطري در رکاب سابقه دارترين مسلمانان و خوش گفتارترين آنان و داناترين آنها به کتاب خدا و سنّت پيامبر که با بصيرت کامل به جنگ تو آمد و تو بر تعصب جاهليت بودي سواره بر تو تاختيم، حال اگر مي خواهي ماند آن روز را به تو نشان دهيم اسبهاي ما آماده و نيزه هاي ما تيز و برّان است.

[صفحه 8]


صفحه 8.