امّ الخير باقيه بنت حريش












امّ الخير باقيه بنت حريش



عمررضا کحّاله گويد: وي از صاحبان فصاحت و بلاغت بود، پس از آنکه معاويه براي والي خود در کوفه نوشت که امّ الخير بنت حريش را نزد من فرست بر معاويه وارد شد... معاويه به اطرافيانش گفت: کدام يک از شما سخن امّ الخير را به ياد دارد؟ مردي گفت: من آن را به ياد دارم اي اميرمؤمنان که وي جامه اي زبيدي پرحاشيه به تن داشت و بر شتري خاکستري رنگ سوار بود و پيرامون او را گرفته بودند، او در حالي که تازيانه اي که رشته هايش واتابيده بود در دست داشت مانند شتر نر خشمگين فرياد مي زد:

«اي مردم! از پروردگارتان پروا کنيد که زلزله ي قيامت حادثه ي هولناکي است.[1] خداوند

[صفحه 17]

حق را واضح و دليل را آشکار و راه را روشن و نشانه را بلند نموده و شما را در تاريکي مبهم و کور و شب تار و سياه رها نساخته است، پس به کجا مي رويد خداي رحمتتان کند؟ آيا از اميرمؤمنان مي گريزيد يا از جنگ؟ يا از اسلام روگردان شده ايد يا از حق برگشته ايد؟ مگر نشنيديد که خداوند مي فرمايد: و محققاً شما را مي آزماييم تا مجاهدان و صابران از شما را باز شناسيم و اخبار (و اعمال) شما را آشکار کنيم».[2] .

سپس سر به آسمان برداشت و گفت: «خداوندا، صبر و شکيبايي کم شده، يقين سست گشته، رغبتها پراکنده شده و- اي پروردگار- زمام دلها به دست توست پس کلمه ي (اين است) را بر اساس تقوا گرد آر و دلها را بر هدايت الفت ده و حق را به اهلش بازگردان. خدا شما را رحمت کند به سوي امام عادل، وصي باوفا و صدّيق اکبر بشتابيد که اين جنگ بر اساس کينه هاي بدر و احد و جاهليت است که معاويه از غفلت مردم استفاده کرده و آنها را بهانه ي حمله و شورش قرار داده تا انتقام خونهاي ريخته شده ي فرزندان عبد شمس را بگيرد...».

خدا شما را رحمت کند، کجا مي رويد و از امامي دست بر مي داريد که پسر عموي رسول خدا (ص) و همسر دختر او و پدر فرزندان اوست، همو که از سرشت پيامبر آفريده شده و از چشمه ي او جوشيده و پيامبر او را رازدار خود ساخته و دروازه ي شهر (علم) خود قرار داده و دوستي او را به مسلمانان گوشزد نموده و منافقان را از دشمني او آگاه کرده؛ کسي که خداوند پيوسته او را به ياري خود تأييد مي نمود و او هم بر راه پهناور استقامت حرکت مي کند و هرگز در خوشي عيش و نوش درنگ نمي کند، همو که فرقها را شکافت و بتها را شکست، آنگاه که نماز خواند و مردم هنوز مشرک بودند و فرمان خدا برد و مردم هنوز در شک و ترديد به سر مي بردند، و پيوسته چنين بود تا مبارزان بدر را کشت، و جنگجويان احد را به خاک سياه نشاند، و جمعيت هوازن را پراکنده ساخت؛ وقايعي که در دلهاي گروهي تخم نفاق و ارتداد و ستيزندگي را کاشت. من کوشيدم تا آنچه بايد بگويم گفتم و خيرخواهي را به نهايت رساندم، و توفيق به دست

[صفحه 18]

خداست و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد».[3] .


صفحه 17، 18.








  1. حج آيه ي1.
  2. محمد آيه ي 31.
  3. أعلام النسأ، ج 1، ص 389.