گفتگوي امام حسين با عمر سعد در كربلا











گفتگوي امام حسين با عمر سعد در کربلا



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

و اين چنين بود که پيشگوئي اميرالمؤمنين در حق اين ملعون به حقيقت پيوست و از مسائل عبرت انگيز تاريخ آنکه او حتي به حکومت ري نيز نرسيد و زيانکار دو جهان شد و اين حقيقت را سيدالشهداء عليه السلام در کربلا به عمر سعد نيز خبر داد.

حضرت حسين عليه السلام به عمر سعد پيغام داد که مي خواهم با تو صحبت کنم، امشب ميان دو لشکر نزد من آي. عمر سعد با بيست نفر، امام حسين عليه السلام نيز با بيست نفر آمدند، وقتي نزديک شدند، حضرت به ياران خود فرمود کناري روند، فقط برادر گراميش حضرت عباس و پسر بزرگوار او علي اکبر عليه السلام با حضرت ماندند، عمر سعد نيز چنين کرد و فرزندش حفص و غلام او باقي ماندند.

امام حسين عليه السلام به او فرمود: واي بر تو اي پسر سعد، از خدائي که بازگشت تو به سوي اوست نمي ترسي، آيا با من جنگ مي کني در حالي که منم پسر آنکه تو مي داني (يعني من فرزند رسول خدايم) رها کن اين گروه را و با من باش، اين کار، تو را به خداوند نزديک تر مي کند.

عمر سعد گفت: مي ترسم خانه مرا ويران کنند!

حضرت فرمود: من برايت خواهم ساخت. عمر سعد گفت: مي ترسم مزرعه مرا مصادره کنند.

حضرت فرمود: من از اموال خودم در حجاز بهتر از آن را به تو مي دهم. عمر سعد گفت: خانواده ام چه؟ بر آنها نگرانم، (حضرت فرمود: من سلامتي آنها را تضمين مي کنم، عمر سعد ساکت شد و جواني نداد) حضرت از او روي گردانده و در همان حال او را نفرين کرده فرمود: چيست تو را؟ خداوند تو را در بسترت ذبح کند در اين دنيا، در روز قيامت تو را نيامرزد، به خدا که اميدوارم از گندم عراق (بعد از من) نخوري جز اندکي! عمر سعد در حالي که سخن حضرت را مسخره مي کرد گفت: اگر گندم نشد به جو کفايت است.[1] و سرانجام نيز بدون اينکه به ري برسد با خفت و خواري به دست مختار کشته شد.

و در روايت ديگري سيدالشهداء عليه السلام به او فرمود: آيا مرا مي کشي به اين خيال که آن حرامزاده پسر حرامزاده تو را حاکم شهرهاي ري و گرگان کند[2] بخدا سوگند مزه گواراي آن را هرگز نخواهي چشيد، اين قراري است بسته شده، هر چه مي خواهي انجام ده، تو بعد از من نه شادي دنيا خواهي ديد و نه آخرت، گويا سر تو را مي بينم که بر روي ني در کوفه نصيب شده، کودکان آن را هدف قرار داده سنگباران مي کنند.[3] .

در تاريخ آمده است که مردم سالها قبل از جريان کربلا عمر سعد را بعنوان قاتل الحسين مي شناختند،[4] و چون از جريان کربلا بازگشت و مورد توبيخ عام و خاص قرار گرفت در مشاجره اي که با عبيدالله رخ داد گفت: «بخدا سوگند هيچ انساني از سفري برنگشته آن گونه که من برگشتم، عبيدالله را اطاعت کردم و خدا را معصيت نمودم و پيوند فاميلي را بريدم.[5] .









  1. الفتوح 102:5، مقتل الحسين للخوارزمي 245:1، البداية و النهاية 189:8، بحارالانوار388:44 اعيان الشيعة 599:1 (موسوعة کلمات الامام الحسين عليه السلام: 387).
  2. منطقه شمال ايران تا وسعت بسياري زير نظر يک حاکم اداره مي شده است.
  3. سفينة البحار، ج 2، ص 270.
  4. سفينة البحار، ج 2، ص 270.
  5. سفينة البحار، ج 2، ص 270.