آگاهي حضرت به پرچمدار دشمن در ميان كشته گان و صفات او











آگاهي حضرت به پرچمدار دشمن در ميان کشته گان و صفات او



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در کتابهاي شيعه و اهل سنت آمده است که چون حضرت امير عليه السلام از نبرد با اهل نهروان فراغت يافت به اصحاب خود فرمود:

در ميان کشته ها جستجو کنيد مردي را که يک دستش قطع شده و بر طرف ديگر بدنش که سالم است برآمدگي مي باشد همانند پستان زنان، اگر کشيده شود امتداد مي يابد و چون رها شود جمع مي شود، بر روي آنها موي هاي قرمز و سفيد است و اين مرد، پرچمدار آنهاست، و در قيامت نيز آنها را به جهنم خواهد کشاند و بد جايگاهيست جهنم.

اصحاب حضرت به دنبال اين سخنان به جستجو پرداختند، اما هر چه تلاش کردند کسي را با اين اوصاف نيافتند، به نزد حضرت آمده و گفتند: ما چنين شخصي را نيافتيم، حضرت فرمود: سوگند به آنکه دانه را شکافت و مخلوقات را آفريد و اين کعبه را نصف نمود، نه من دروغ گفته ام و نه آنکه به من خبر داده دروغ گفته، و من از طرف خدايم بر يقين هستم. آنگاه در حاليکه عرق از پيشاني مبارکش مي چکيد برخاست و به طرف گودالي که نزديک به سي نفر از کشته ها در آن افتاده بودند آمد، دستور داد تا يک يک آن ها را بلند کردند، در زير همه آنها همان شخصي بود که حضرت معرفي نموده بود.

حضرت پاي خود را بر آن عضو او که شبيه پستان بود نهاد و بر زمين فشار داد، آنگاه دست و آن عضو را کشيد بطوريکه به اندازه هم شد.

آنگاه به مردي که در مورد حضرتش ترديد کرده بود و گويا همان جندب بوده است فرمود: اين نيز علامتي است.[1] .

در روايت است که حضرت علي عليه السلام قبل از جنگ با خوارج فرمود: امروز چهار هزار از خوارج کشته مي شوند که يکي از آنها ذوالثديه است، وقتي جنگ پايان يافت و خوارج سرکوب شدند حضرت به دنبال ذوالثدية مي گشت، تلاشهاي اوليه حضرت (و اصحاب ايشان) به نتيجه نرسيد، حضرت به يکنفر فرمود تا چهار هزار ني تهيه کند سپس فرمود: بر سر هر جنازه اي از کشته هاي دشمن يکي قرار دهد.

آن مرد گويد: من در مقابل حضرت بودم و حضرت سواره (بر استر پيامبر صلي الله عليه و آله) پشت من حرکت مي کرد و ديگران دنبال حضرت مي آمدند، بر سر هر جنازه اي يک ني قرار دادم تا اينکه يک ني باقي ماند يعني از چهار هزار نفر يکي کم بود، به صورت حضرت نگاه کردم ديدم صورت مبارکش در هم کشيده و رنگش تغيير يافته است و مي فرمايد:

بخدا قسم که من دروغ نگفتم و به من خبر دروغ داده نشده است، که ناگاه مکاني (مردابي) که آب از آن چکه مي کرد رسيديم حضرت فرمود: اينجا را وارسي کن، آنجا را مي گشتم که ناگاه جسد کشته اي را ديدم، دستم به پاي او خورد گفتم: اين پاي انساني است.

حضرت به عجله از استر پياده شد و پاي ديگر او را گرفت و آن را از زير آب بيرون کشيده روي خاک آورديم، معلوم شد که همان ذوالثديه است که دست ناقص دارد.

حضرت علي عليه السلام با صداي بلند تکبير گفت، مردم نيز همگي تکبير گفتند.[2] .

در برخي روايات آمده است حضرت مکرر مي فرمود: صدق اللّه و بلّغ رسوله، درست فرمود خداوند و پيامبرش ابلاغ نمود، حضرت با يارانش بعد از عصر تا غروب يا نزديک غروب اين سخن را تکرار کردند.[3] .









  1. خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام.
  2. بحارالانوار، ج 41، ص340 و شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 276.
  3. بحارالانوار، ج 41، ص340 و شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 276.