پيشگوئي حضرت در مورد موقعيت لشكر خوارج











پيشگوئي حضرت در مورد موقعيت لشکر خوارج



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مردي بنام جندب گويد: در جريان نهروان، ترديدي در دلم (نسبت به حقانيت حضرت علي عليه السلام) پيدا شد، زيرا اهل نهروان را ديدم که برنسها (لباسهاي بلند مثل باراني) پوشيد و پرچمهاي آنها قرآن است، از جنگ کناره گيري کردم و آنقدر ناراحت شدم که نزديک بود به آنها بپيوندم. در همين حالت تفکر و تردد بودم که ناگاه اميرالمؤمنين عليه السلام نزديک من آمد. در اين ميان سواري به عجله به نزد حضرت آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين چه نشسته اي؟ خوارج از نهر عبور کردند. فرمود: تو ديدي که آنها عبور کردند؟ عرض کرد: آري. به خدا قسم اينها عبور نکرده اند و هرگز عبور نمي کنند.[1] .

جندب گويد: در دلم گفتم: الله اکبر، شهادت هر کسي بر عليه خودش کافيست، اگر اينها عبور کرده باشند، دروغ بودن کلام حضرت و باطل بودن او روشن مي گردد، که در اين صورت بر عليه او خواهم جنگيد، نبردي سخت با تمام قوا، و اگر عبور نکرده باشند، صدق و حقانيت او بر من روشن مي گردد و با دشمنان او خواهم جنگيد، نبردي که خداوند بداند براي او غضب کرده ام. طولي نکشيد که سوار ديگري به عجله آمد و در حاليکه با تازيانه اش اشاره مي کرد گفت: يا اميرالمؤمنين من نزد شما نيامدم مگر اينکه تمامي آن گروه از پل عبور کردند، و اين پيشاني اسبهاي ايشان است که جلو مي آيد.

حضرت علي عليه السلام فرمود: خداوند و پيامبر او راست گفتند و تو دروغ مي گوئي، آنها عبور نکرده اند و هرگز عبور نخواهند کرد.

سپس حضرت آماده باش داد در ميان لشکر، سپاه به سوي خوارج حرکت کرد، من نيز در حاليکه دست بر قبضه شمشير داشتم از شدت خشم با خود گفتم: اگر يک نفر سواره از خوارج را ببينم که عبور کرده باشد، با شمشير بر سر علي عليه السلام خواهم کوبيد! همينکه نزديک آمديم، ديدم حتي يک نفر از آنها از پل عبور نکرده اند و همه آنها آن طرف نهر هستند.

حضرت علي عليه السلام (که با علوم الهي به درون من آگاه شده بود) به طرف من متوجه شد و در حاليکه دست مبارکش را بر سينه من نهاده بود فرمود:

اي جندب آيا شک کردي؟ چگونه ديدي کلام مرا، عرض کردم: اي اميرالمؤمنين به خدا پناه مي برم از شک و ترديد، به خدا پناه مي برم از خشم پيامبر او و خشم اميرالمؤمنين، حضرت فرمود: اي جندب دانش من نيست مگر به علم خدا و علم رسول او، جندب نيز بعد از اين با کمال جديت در اين جنگ، جهاد کرد.[2] .

اين جريان را طبراني در کتاب اوسط از جندب بن زهير که از فرمانده هان لشکر حضرت علي عليه السلام در جنگ نهروان بود چنين آورده است:

جندب گويد: وقتي خوارج از سپاه علي عليه السلام کنار گرفتند و بر آن حضرت شورش کردند، همراه امام عليه السلام به جنگ ايشان رفتيم، وقتي به لشکرگاه آنها رسيديم طنين قرائت قرآن آنها را مانند صداي زنبوران شنيديم، وقتي به آنها نزديک شديم، افرادي وارسته در ميان آنها ديديم، من از تماشاي آنان ناراحت شدم، از آنها کناره گرفتم و پياده شده در حاليکه افسار اسبم را گرفته و تکيه بر نيزه ام داده بودم گفتم:

پروردگارا اگر جنگ با اينان خدمتي به دين تواست مرا به آن هدايت نما و چنانچه گناه است مرا از آن بر حذر بدار.

در همان حال اميرالمؤمنين عليه السلام سر رسيد، همينکه به من نزديک شد فرمود: اي جندب از خشم الهي پرهيز کن، سپس حضرت پياده شد و به نماز ايستاد، در اين هنگام مردي آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين با خوارج کار داريد؟ فرمود: چطور؟ گفت: آنها از نهر گذشتند. حضرت فرمود: نه از نهر نگذشته اند، آن مرد گفت: سبحان الله! به دنبال آن مرد ديگري آمد و گفت: خوارج از نهر عبور کردند، حضرت فرمود: نه، از نهر نگذشته اند. مرد گفت: سبحان الله! نفر سومي آمد و گفت: آنها از نهر عبور کرده اند. فرمود: آنها از نهر نگذشتند و نمي گذرند و چنانچه خدا و پيامبر فرموده اند در آن سوي نهر کشته خواهند شد.

سپس حضرت سوار شد و به من فرمود: اي جندب من مردي را به سوي آنها مي فرستم که ايشان را به کتاب خدا و سنت پيامبرشان دعوت کند ولي آنها به او اعتنا نمي نمايند و او را تيرباران مي کنند.

اي جندب ده نفر از ما کشته نمي شوند و از آنها ده نفر جان سالم به سلامت نمي برند سپس فرمود: چه کسي اين قرآن را مي گيرد و ميرود که اين عده را به کتاب خدا و سنت پيامبر دعوت کند و در اين راه کشته شود و در عوض خداوند او را وارد بهشت نمايد؟ جواني از قبيله بني عامر داوطلب شد، قرآن را گرفت و به طرف آنها رفت، همينکه به آنها نزديک شد، باراني از تير بر او باريد و شهيد شد.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمان حمله را صادر کرد، جندب گويد: من با اين دستهاي خودم قبل از نماز ظهر هشت نفر آنها را کشتم، و همانطور که حضرت فرموده بود، ده نفر از ما کشته نشدند و از آنها نيز بيش از ده نفر نجات نيافتند.[3] .









  1. مسعودي در مروج الذهب، ج 2، ص405 گويد: اين نهر در طبرستان بين حلوان و بغداد است و بر آن پلي است بنام پل طبرستان، و حضرت فرمود: محل نابودي آنها اين طرف در وادي رميله است.
  2. خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام.
  3. النص و الاجتهاد.