فريب مردم با قرآن











فريب مردم با قرآن



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

معاويه احساس کرد خطر بسيار جدي است به سياستمدار حيله گر خود عمروعاص گفت:اي پسر عاص از حيله هايت استفاده کن و حکومت مصر را (که اميد آن داري) به يادآور، که ما در آستانه نابودي قرار داريم. عمروبن عاص گفت: اي مردم هر که قرآني با خود دارد بر سر نيزه بلند کند، قرآنهاي بسياري بلند شد و صداي ناله ها برخاست که: کتاب خدا ميان ما و شما باشد، چه کسي بايد از مرز شام حفاظت کند بعد از (نابودي) اهل شام، براي مرز عراق بعد از اهل عراق چه خواهد ماند؟

چه کسي با روم و کفار جنگ کند؟

حدود پانصد قرآن در سپاه معاويه بر سر نيزه بلند شد.

اهل عراق (لشکريان حضرت امير عليه السلام) که اين صحنه ها را ديدند فريب خورده گفتند: ما به کتاب خدا پاسخ مي دهيم، و در خواست ترک جنگ را داشتند، به علي عليه السلام گفتند:

معاويه به حق برگشته و به کتاب خدا دعوت مي کند، بپذير! و از همه سرسخت تر در اين جريان اشعث بن قيس بود.

حضرت در ضمن جملاتي فرمود: من ديروز امير شما بودم و امروز مأمور شده ام و شما مشتاق زنده ماندن شده ايد.

و فرمود: اينها اين قرآنها را جز براي مکر و حيله بلند نکرده اند.

صلح طلبان گفتند: ما نمي توانيم دعوت به قرآن را رد کنيم! حضرت فرمود: واي بر شما من با اينها جنگيدم که به حکم قرآن تن دهند، اينها فرمان خدا را عصيان کرده اند، برويد و بر حق خود پابرجا باشيد و جنگ را با دشمن خود ادامه دهيد، معاويه وابن عاص و ابن ابي معيط و حبيب بن مسلمة وابن النابغة و عده اي ديگر، اينها طرفداران دين و قرآن نيستند، من اينها را مي شناسم، از زمان کودکي آنها تا بزرگسالي، آنها بدترين کودکان و بزرگسالانند.

ولي آن عافيت طلبان نادان نه تنها به سخنان حضرت توجهي ننمودند بلکه حضرت را تهديد کردند که اگر به جنگ ادامه دهد، با او همانند عثمان رفتار خواهند کرد (يعني حضرت را خواهند کشت) اشعث گفت: اگر بخواهي نزد معاويه روم و از او بپرسم منظورش چيست؟ حضرت فرمود: خودت اگر مي خواهي برو، اشعث نزد معاويه آمد و در اين مورد از او پرسيد، معاويه گفت: مي خواهم ما و شما به کتاب خدا و فرمان او تن دهيم، مردي از طرف شما و مردي از طرف ما انتخاب شوند و از آنها عهد و پيمان بگيريم که به کتاب خدا حکم کنند (و در مورد خلافت تصميم بگيرند) و ما همگي بر حکم خدا که آن دو توافق کرده اند رضايت دهيم. اشعث که اين نظر را پسنديده بود، نزد حضرت علي عليه السلام آمد و جريان را بازگو کرد اکثريت لشکريان حضرت نيز اين را پسنديدند و گفتند: قبول است و ما همين را مي پسنديم (زيرا برخي از آنها تحريک شده معاويه بودند و عده بسيار ديگري در اثر طولاني شدن جنگ و دوري از خانه و خانواده و تلفات و خسارات فراوان از ادامه جنگ خسته شده بودند و به صلح تمايل نشان دادند، و واي بر امتي که در گرماگرم جنگ فريب دشمن زخم خورده و رو به زوال خود را بخورد و استقامت خود را از دست داده و با اينکه دشمن نابکار و باطل خود را مي بيند که استقامت مي کند، اما او اظهار عجز کند و امام خود را به صلح تحميلي بکشاند)