پيشگوئي حضرت در مورد شهادت فرستاده دلاور خويش











پيشگوئي حضرت در مورد شهادت فرستاده دلاور خويش



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سپس فرمود: کيست که اين قرآن را بگيرد و آنها را به قرآن دعوت کند در حاليکه (بر اثر انجام اين رسالت) کشته خواهد شد، و من ضامنم بر خداوند بهشت را براي او!

هيچکس برنخاست جز جواني کم سن و سال بنام مسلم، از قبيله عبدالقيس که قباي سفيدي بر دوش داشت! برخاست و عرض کرد: يا اميرالمؤمنين من قرآن را بر آنها عرضه مي کنم و جانم را به حساب خدا مي گذارم! حضرت به او توجهي نکرد، گويا بر او دلسوزي نمود و براي بار دوم ندا در داد: کيست که اين قرآن را بگيرد و بر اين گروه عرضه کند و بداند که کشته خواهد شد و بهشت براي اوست! آن نوجوان دوباره برخاست و گفت: من مي برم و عرضه مي کنم. اميرالمؤمنين عليه السلام براي بار سوم ندا نمود ولي جز آن جوان کسي برنخاست! حضرت امير عليه السلام قرآن را به او داد و فرمود: برو بطرف آنان و قرآن را بر آنها عرضه کن و آنها را به حکم قرآن دعوت نما. آن جوان (برومند و سعادتمند) آمد تا در مقابل صفهاي لشکر قرار گرفت، قرآن را گشود و گفت: اين کتاب خداست، اميرالمؤمنين شما را به آنچه در اين کتاب است دعوت مي کند.

در اين هنگام عايشه: صدا زد با نيزه بر او حمله کنيد، خدا او را زشت گرداند، لشکريان از هر طرف او را مورد هدف نيزه قرار دادند.

مادر آن جوان در آنجا حاضر بود، با ديدن اين صحنه دلخراش فريادي زد و به طرف جوانش رفت، خود را بر او انداخت و او را از معرکه بيرون کشيد، در اين لحظه گروهي از لشکريان حضرت امير عليه السلام به کمکش آمدند و او را آورده و مقابل حضرت علي عليه السلام بر زمين نهادند، مادرش گريست و با اشعاري بر او مرثيه مي خواند.[1] .

و به دنبال اين حادثه بود که چون حجت بر آنها تمام شد، حضرت فرمان جنگ را صادر نمود.

مؤلف گويد: حضرت در اين حديث شريف نه تنها به نيت شوم آن دو خبر داد، بلکه سرانجام شوم آنها را نيز اطلاع داد که هر دو در اثر اين آشوب و فتنه گري به قتل خواهند رسيد و چنين شد که حضرت خبر داده بود.









  1. الجمل ص179 و180 و 181.