تذکرات حضرت امير به طلحه
سپس حضرت رو به طلحة کرد و فرمود: اي طلحة، زنان شما همراهتان هستند! گفت: نه، فرمود: شما سراغ زني (يعني عايشه همسر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله) رفتيد که در کتاب خدا جاي او نشستن در خانه اش است[1] و او را در معرض ديد مردم قرار داده ايد و همسران خود را در خيمه ها و حجله ها حفظ کرده ايد؟ شما با پيامبر صلي الله عليه و آله به انصاف رفتار نکرده ايد که زنان خود در خانه ها نشانده ايد و همسر پيامبر صلي الله عليه و آله را بيرون آورده ايد، با آنکه خداوند دستور داده که همسران آن حضرت جز از پشت پرده سخن نگويند.[2] . سپس فرمود: به من خبر بده چرا عبدالله بن زبير امام جماعت شماست؟ آيا يکي از شما به ديگري راضي نمي شود، چرا عربهاي بياباني را به جنگ من دعوت کرده ايد؟ طلحة گفت: اي مرد، ما در شورا (ي شش نفره که به دستور عمر براي تعيين خليفه از ميان خود بر پا شده بود) شش نفر بوديم که يک نفرمان (عبدالرحمن) مرد و ديگري (عثمان) کشته شد و امروز ما چهار نفريم که همگي نسبت به تو بي رغبتيم. حضرت فرمود: در اين مطلب چيزي بر عليه من نيست (زيرا) هنگامي که ما در شورا بوديم کار به دست غير ما بود (ما مجبور بوديم يک نفر را انتخاب کنيم) و اکنون در دست من است (حاکم مشخص شده است) آيا اگر من مي خواستم بعد از بيعت عثمان (دوباره) امر خلافت را بصورت شوري درآورم (همچنانکه شما مي گوئيد) آيا چنين حقي داشتم؟ طلحة گفت: نه، حضرت فرمود: چرا؟ گفت: چون تو با اختيار بيعت کردي. حضرت فرمود: چطور با اختيار بيعت کردم در حالي که انصار با شمشيرهاي برهنه (طبق دستور عمر) مي گفتند: اگر شما مشورت را تمام کرديد و با يکي از خودتان بيعت کرديد وگرنه گردن همه شما را خواهيم زد! آيا هنگامي که شما با من بيعت کرديد کسي چيزي از اين گونه سخنان را به تو و اصحابت گفت؟ دليل من بر مجبور بودن در بيعت، واضح تر است از دليل تو، تو و رفيقت به اختيار خود و بدون اجبار با من بيعت کرديد و شما اولين کساني بوديد که اينکار را انجام داديد و کسي به شما نگفت: بايد بيعت کنيد وگرنه شما را مي کشم. طلحة برگشت و جنگ درگرفت، طلحة کشته شد و زبير فرار کرد.[3] (گر چه در ميان راه کشته شد)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ