روايتي ديگر در بيعت شكني طلحه و زبير











روايتي ديگر در بيعت شکني طلحه و زبير



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زبير و طلحه نزد علي عليه السلام آمدند و از حضرت براي تشرف به عمره اجازه خواستند، فرمود: شما هدفتان عمره نيست، آن دو به خداوند سوگند خوردند که هدفي جز عمره ندارند ولي حضرت سخن خود را تکرار کرده فرمود:

شما دو نفر منظورتان عمره نيست شما مي خواهيد آشوب کنيد و بيعت شکني نمائيد آن دو قسم خوردند که ما قصد مخالفت و بيعت شکني نداريم، فقط مي خواهيم عمره انجام دهيم، حضرت فرمود: پس دوباره با من بيعت کنيد،[1] آن دو به شديدترين صورت با دادن تعهد و سوگندهايي دوباره بيعت کردند، و حضرت به آنها اجازه داد (تا به عمره روند) همين که از نزد حضرت خارج شدند به حاضرين فرمود: بخدا سوگند اين دو را نمي بينيد جز در آشوبي که در آن به قتل مي رسند،حاضرين گفتند: يا اميرالمؤمنين، اگر چنين است بفرما تا آنها را برگردانند، فرمود: تا خداوند کاري را که بايد بشود، تحقق بخشد.[2] .

طلحه و زبير بعد از آن همه تعهد و پيمانها و سوگندها از مدينه به طرف مکه رفتند و همانطور که حضرت فرموده بود به آشوبگري و بيعت شکني پرداختند و به هر کس که برخورد مي کردند مي گفتند: براي علي در گردن ما بيعتي نيست، ما به اجبار بيعت کرده ايم!!

وقتي سخن اينان به حضرت رسيد فرمود: خداوند آنها را دور کند و آواره گرداند،سوگند به خداوند که اين دو نفر خويشتن را به بدترين صورت به قتل مي رسانند...بخدا سوگند که هدفشان عمره نيست، آن دو نزد من آمدند به صورت دو تبهکار و از نزد من رفتند با دو صورت حيله گر و پيمان شکن، به خدا سوگند پس از امروز با من ملاقات نخواهند کرد مگر در يک لشکري غرق در سلاح که خود را در آن به کشتن خواهند داد، پس مرگ بر آنها باد.[3] .









  1. بيعت در زمان سابق تعهدي بود که افراد با حاکم به صورت دست دادن مي نمودند و اين نشان از قبول حکومت بود.
  2. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 232.
  3. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 232.