اين محاسن به خون رنگين شود











اين محاسن به خون رنگين شود



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بعد از آنکه حضرت امير عليه السّلام از جنگ با نهروانيان فارغ شد، در ماه رمضان وقتي به کوفه آمد، دو رکعت نماز خواند و براي مردم خطبه اي نيکو خواند،سپس روي خود را به جانب فرزندش حسن عليه السّلام کرده فرمود: اي ابا محمد از ماه رمضان چند روز گذشته؟ حضرت حسن عليه السّلام جواب داد: سيزده روز يا اميرالمؤمنين. آنگاه حضرت روي به جانب حسين عليه السّلام کرده فرمود: يا اباعبدالله، از ماه رمضان چند روز مانده است؟ حضرت حسين عليه السّلام جواب داد: هفده روز يا اميرالمؤمنين. در اين هنگام حضرت با دست خود بر محاسن سفيد خويش زد و فرمود:

همانا البته البته اين (محاسن) به خون رنگين مي شود آنگاه که شقي ترين امت بيايد، سپس اين شعر را زمزمه کرد: اريد حبائه و يريد قتلي خليلي من عذيري من مراد يعني: من خواهان عطاي اويم و او در پي کشتن من، در اين صورت تو را به خاطر اين مرادي سرزنش نخواهد کرد.

عبدالرحمن بن ملجم- که لعنت خدا بر او باد- اين جملات را مي شنيد، ترديدي در دلش آمد، به خدمت حضرت آمد و گفت: اي اميرالمؤمنين تو را در پناه خدا مي آورم، اين دست راست من و اين هم دست چپم در مقابل شماست هر دو را قطع کن يا مرا بکش حضرت فرمود: چگونه تو را بکشم با اينکه (الان) گناهي نکرده اي، اگر هم بدانم تو قاتل من هستي تو را نمي کشم، ولي آيا تو دايه اي يهودي نداشتي که تو را مراقبت مي کرد؟ روزي به تو گفت: اي همانند پي کننده ناقه ثمود!

ابن ملجم گفت: آري اي اميرالمؤمنين، اين چنين بود، و حضرت ساکت شد و کلامي نفرمود آنگاه در شب بيست و سوم[1] که حضرت براي نماز صبح از منزل خارج مي شد فرمود: قلب من شهادت مي دهد که من در اين ماه کشته خواهم شد.

و چون حضرتش در خانه را باز کرد، کمربند حضرت به در خانه گرفت، سپس حضرت اين شعر را زمزمه کرد: اشدد حياز يمک للموت (که قبلا ذکر شد) آنگاه بيرون آمد و به شهاد رسيد.[2] .









  1. طبق روايات متعدد و مشهور، حادثه ضربت خوردن حضرت امير عليه السّلام در شب نوزدهم رمضان بوده است.
  2. کشف الغمة، ج 1 ص 380.