ملاقات دوم و تكرار خواستهاي نامشروع











ملاقات دوم و تکرار خواستهاي نامشروع



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

طلحة و زبير بعد از آنکه با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت کردند مثل ساير مردم، حتي آنها را اولين نفرات بيعت کننده با حضرت شمرده اند، وقتي از قرائن حال پي بردند که حضرت علي عليه السلام به خواسته هاي نامشروع آنان تن نخواهد داد، براي بار آخر به نزد آن حضرت آمدند، طلحة تقاضاي حکومت عراق را کرد و زبير در خواست حکومت شام را، ولي حضرت نپذيرفت، آن دو خشمگين شدند و دو سه روز بعد دوباره نزد حضرت آمدند و اجازه ورود خواستند.

اميرالمؤمنين عليه السلام در طبقه بالاي منزل خود بود آن دو نيز به بالا رفتند و گفتند: اي اميرالمؤمنين شما زمانه را مي شناسي و اينکه ما چقدر تحت فشار هستيم، ما آمده ايم تا به ما چيزي دهي که حال خود را بهبود بخشيم و بدهيهاي خود را پرداخت کنيم!

حضرت فرمود: مي دانيد که من در منطقه ينبع[1] مالي از خودم دارم، اگر مي خواهيد بنويسم هر چه ممکن است از آن به شما داده شود! گفتند: ما به مال شما نيازي نداريم، حضرت فرمود: از من چه کاري ساخته است؟ گفتند: به مقدار کافي از بيت المال به ما بده! فرمود:

«سبحان الله!» من چه اختياري در بيت المال دارم، اين اموال، مال مسلمانان است و من نگهبان و امين آنها هستم! اگر مي خواهيد، خواسته خود را روي منبر با مردم مطرح کنيد اگر اجازه دادند من انجام دهم، ولي من چطور (بي اجازه) چنين کنم در حاليکه اين اموال براي همه مسلمانان اعم از شاهد و غايب مي باشد...

گفتند: ما شما را وادار نمي کنيم، اگر هم وادار کنيم، مسلمانان نمي پذيرند.

حضرت فرمود: من چه کنم! گفتند: نظر شما را شنيديم، و سپس از طبقه بالا پائين آمدند، خدمتکار حضرت علي عليه السلام شنيد که آن دو مي گفتند: به خدا بيعت ما با علي از دل نبوده است بلکه ما فقط با زبان (در ظاهر) بيعت کرديم!

حضرت امير عليه السلام اين آيه را تلاوت نمود: «ان الذين يبا يعونک انما يبايعون الله يدالله فوق ايديهم فمن نکث فانما ينکث علي نفسه و من اوفي بما عاهد عليه الله فسيؤتيه اجرا عظيما».[2] .









  1. روستاي بزرگي در اطراف مدينه.
  2. الفتح: 10.