من و اين كارگرم در اين مال يكسان هستيم











من و اين کارگرم در اين مال يکسان هستيم



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در يکي از روزها که حضرت با کارگر خود در محلي بنام بئرالملک زير آفتاب مشغول زراعت بود، طلحة و زبير به نزد حضرت آمده از ايشان خواستند به زير سايه آيد تا با وي سخن گويند، حضرت پذيرفت و همگي به زير سايه اي گرد آمدند.

آن دو نفر گفتند: ما از نزديکان پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله هستيم و در راه اسلام داراي سوابق نيکو بوده و جهاد کرده ايم ولي شما حق ما را با ديگران يکسان قرار داده اي با اينکه عمر و عثمان چنين نبودند.

حضرت فرمود: به نظر شما ابوبکر برتر است يا عمر؟ گفتند: ابوبکر، فرمود: قسمت ابوبکر همين گونه بود، اگر قبول نداريد، ابوبکر و ديگران را دعوت کنيد و در کتاب خدا نظر کنيد و هر حقي داريد برداريد.

گفتند: به خاطر آن تقدم ما در اسلام، ما را بر ديگران برتري ده.

فرمود: شما دو نفر زودتر مسلمان شده ايد يا من؟

گفتند: به خاطر نزديکي و فاميلي ما با پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله ما را فضيلت بده.

فرمود: شما به پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله نزديک تر هستيد يا من؟ گفتند: به خاطر جهاد و نبردهاي ما در اسلام باشد.

فرمود: آيا جهاد شما براي اسلام برتر و بيشتر است از من؟ گفتند: نه

سپس فرمود: به خدا قسم من و اين کارگرم در اين مال مثل هم هستيم. آن دو که از حضرت علي عليه السلام و دسترسي به هوسهاي خود و رسيدن به مال و مقام مأيوس شدند، نقشه اي خائنانه کشيدند و به فکر شکستن بيعت و شورش افتادند.