علم غيب مخصوص خداست و هر كسي را كه خداوند بخواهد











علم غيب مخصوص خداست و هر کسي را که خداوند بخواهد



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بحث در مورد علم غيب و اينکه آيا اين علم منحصر به خداوند متعال است و ديگران از آن بهره اي ندارند و يا اينکه ديگران نيز مي توانند داراي اين علم باشند بحثي گسترده است. شما پس از مطالعه انبوه رواياتي که در اين کتاب فقط از يک امام يعني اميرالمؤمنين عليه السلام آورده شده است، به اين باور عميق خواهيد رسيد که خداوند متعال اين علم را بطور يقين در اختيار اميرالمؤمنين عليه السلام قرار داده است و هيچ دغدغه و ترديدي در آن نيست. گذشته از اينها هيچکس نبايد در اين امر ترديد داشته باشد که خداوند متعال قادر است بخشي از علوم خود را هر قدر که صلاح بداند در اختيار اولياء خود قرار دهد، همچنانکه در قرآن مجيد به پاره اي از آنها اشاره نموده است. مثلا در مورد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول؛[1] خداوند داناي غيب است و هيچکس را بر غيب خويش آگاه نمي کند مگر آنکه را که مورد رضاي او باشد.»

در مورد حضرت عيسي عليه السلام در قرآن کريم مي خوانيم که عيسي مي گفت: «انبؤکم بما تأکلون و ما تدخرون في بيوتکم.»[2] .

و آيات ديگري که بطور عموم و يا خصوص، اين حقيقت را اعلام مي دارد که خداوند متعال هرگاه صلاح بداند برخي از بندگان خود را از غيب آگاه مي سازد.

بنابراين آياتي که علم غيب را منحصر در خداوند متعال مي داند مثل آيه مبارکه «قل لا يعلم في السماوات و الارض الغيب الا الله و ما يشعرون[3] بگو در ميان آسمانها و زمين کسي جز خداوند غيب را نمي داند.»

اين آيه و آياتي نظير آن معنايش اين است که منبع غيب خداوند است و کسي جز از طريق او نمي تواند بر آن آگاهي يابد، بنابراين هيچ منافاتي ندارد که غيبها در نزد حضرت حق باشد و او برخي از اولياء خود را از آن مطلع گرداند.

آري عالم به غيب در حقيقت خداوند متعال است که علم او ذاتي و از ديگري گرفته نشده است و اما علوم ساير انبياء و اولياء اکتسابي و برگرفته از آن کانون غيب است. بعد از جنگ جمل وقتي حضرت امير عليه السلام در ضمن خطبه اي به برخي از حوادث آينده خبر داد يکي از ياران آن حضرت با تعجب گفت: «لقد اعطيت يا اميرالمؤمنين علم الغيب؛ يا اميرالمؤمنين به شما علم غيب داده شده است!»شايد او منظورش اين بود که علم غيب مختص خداوند است، علي عليه السلام در حاليکه تبسم مي کرد فرمود: «ليس هو بعلم الغيب و انما هو تعلم من ذي علم؛[4] اين علم غيب نيست، بلکه آموختن و فراگيري است از صاحب علم (يعني پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم).»

و از آنجا که دانستن علم غيب در نظر بسياري معنايش اين بود که او شريک خداوند است در دانستن غيب، و دانستن علم غيب را از صفات الهي مي شمرند، به اين جهت در برخي روايات، اين موضوع را انکار مي کردند و مي فرمودند: اين علم غيب نيست، بلکه علمي است که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرا گرفته ايم. در روايت ديگري مردي بنام يحيي بن عبدالله به امام هفتم عليه السلام گفت: فدايت شوم اينان مي پندارند که شما علم غيب ميداني! حضرت فرمود: سبحان الله دستت را بر سرم بگذار، بخدا قسم تمامي موهاي سرم (از تعجب) سيخ شد. سپس فرمود: نه بخدا قسم، چيزي نيست مگر آنچه از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ارث برده ايم.[5] يعني آنچه ما مي دانيم علم ذاتي نيست بلکه برگرفته از خداوند است. بنابراين شيعه که خاندان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را عالم به برخي از غيبها مي داند، فقط به عنوان برگزيدگان و بزرگاني که مورد رضاي خداوند بوده اند و از حضرت حق جل و علا کسب فيض کرده اند، مي باشد نه بعنوان علم ذاتي که مختص به ذات اوست و در آن شريکي ندارد.

ابوالجارود گويد از امام باقر عليه السلام پرسيدم: امام چگونه شناخته مي شود؟ حضرت فرمود: امام با صفاتي شناخته مي شود. که اولين آنها تصريح خداوند تبارک و تعالي است بر او و امانت او تا اينکه حجت بر مردم باشد... و فرمود: او مردم را به حوادث فردا خبر مي دهد و با مردم به هر زبان و هر لغت سخن مي گويد.[6] .









  1. سوره جن، 26.
  2. آل عمران، 26.
  3. نمل، 66.
  4. نهج البلاغه خطبه 128 فيض الاسلام. و در ادامه کلام، حضرت آن علم غيب را که کسي نمي داند منحصر در آيه34 سوره لقمان دانسته و فرمود: غير از اينها، علمي است که خداوند به پيامبرش تعليم کرده و او به من ياد داده است.
  5. امالي شيخ مفيد، ص.14 «لا والله ما هي الا وراثة عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم».
  6. معالي الاخبار، ص 100.