خوابي كه حضرت امير در سرزمين كربلا ديد











خوابي که حضرت امير در سرزمين کربلا ديد



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اي ابن عباس آيا آنچه را که الان در خواب ديدم به تو بگويم؟ عرض کردم: خير است يا اميرالمؤمنين مقداري خوابيديد؟ فرمود:ديدم گويا مرداني از آسمان فرود آمدند با پرچمهاي سفيد و شمشيرهاي براق که بر کمر داشتند، و اطراف اين زمين را خط کشيدند، سپس ديدم گويا شاخه هاي اين درختان بر زمين آمد، زمين به لرزه افتاد و دريائي از خون نمايان شد.

و ديدم که گويا حسين من که فرزندم و پاره تن من و مغز من است در اين درياي خون غرق است و ياري مي طلبد ولي کسي به او جواب نمي دهد.

گويا آن مردان سفيد که از آسمان آمدند ندا مي کردند: اي خاندان پيامبر صبر کنيد، البته شما به دست بدترين مردم کشته مي شويد و اينک بهشت مشتاق شماست. سپس آنها مرا تسليت دادند و گفتند: اي اباالحسن بشارت باد تو را، خداوند چشم تو را روشن گرداند آنگاه که مردم در مقابل پروردگار عالميان برخيزند، و از خواب بيدار شدم. سپس حضرت افزود: سوگند به آنکه جانم به دست اوست، صادق مصدق ابوالقاسم محمد صلي الله عليه و آله وسلم به من خبر داد که هنگام رفتن براي (سرکوبي) شورشيان به اين سرزمين عبور خواهم کرد و اينکه اين زمين کرب و بلا است، در اين زمين هفده نفر از اولاد من و فاطمه عليهماالسلام دفن مي شوند و اين زمين در آسمانها به کرب و بلا معروف است همچنان که مدينه و مکه و بيت المقدس شهرت دارد و ياد مي شود، سپس د فرمود: