ناتواني سپاهيان و شجاعت حضرت امير
سپاهيان با يکديگر هماهنگ شدند و تلاش کردند اما سنگي بود سخت، و آنها نتوانستند سنگ را حرکت دهند. در اين هنگام وقتي حضرت ديد آن جمعيت با تمام تلاششان در کندن آن سنگ ناتوان هستند پاي از رکاب درآورد و از مرکب فرود آمده، آستين بالا زد، پنجه در زير آن سنگ انداخت، آن را حرکتي داد، سپس آن را از جاي کند و به فاصله اي دور پرتاب نمود! ناگاه آبي زلال نمايان شد، سپاهيان هجوم آوردند و از آن نوشيدند، آبي بود بسيار خنک و زلال که خوشگوارتر از آن در آن سفر ننوشيده بودند. حضرت فرمود: ذخيره سازيد و سيراب شويد، اصحاب چنين کردند، آنگاه حضرت آن سنگ را دوباره به جاي خويش نهاد و دستور داد علامت آن را با خاک بپوشانند.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ