زهراي اطهر تصميم گرفت نفرين كند











زهراي اطهر تصميم گرفت نفرين کند



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از امام صادق عليه السلام روايت است که فرمود: وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام را از منزل بيرون بردند، حضرت فاطمه عليهماالسلام در پشت سر او خارج شد و هيچکدام از بانوان هاشمي نيز نبود مگر اينکه با حضرت حرکت کرد تا نزديک قبر (پيامبر صلي الله عليه وآله) رسيد.

سپس صدا زد: پسر عمويم را رها کنيد، سوگند به آنکه محمد پدر مرا به حق برانگيخت اگر او را رها نکنيد، موي خود را پريشان مي کنم و پيراهن پيامبر را بر روي سر مي گذارم و از خداوند متعال فريادرسي مي کنم، حضرت صالح نزد خداوند از پدرم گرامي تر نيست و نه ناقه او از من و نه بچه او از دو فرزندانم.

سلمان گويد: من نزديک فاطمه بودم، بخدا سوگند ديدم که پايه هاي ديوارهاي مسجد پيامبر صلي الله عليه وآله از بن کنده شد به گونه اي که اگر مردي مي خواست عبور کند مي توانست.

من گفتم: اي سرور من خداوند تبارک و تعالي پدرت را پيامبر رحمت قرار داد، شما خشم و نقمت مباش، حضرت برگشت و ديوارها به جاي خود بازگشت به گونه اي که گرد و خاک بر پا شد.[1] .









  1. الاحتجاج، ج 1، ص 108 تا 114.