معرفي قاتل و زنده شدن مقتول











معرفي قاتل و زنده شدن مقتول



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت امير عليه السّلام فرمود: قاتل اين جوان عموي اوست، زيرا اين جوان حاضر نشد دختر او را به همسري بپذيرد و با ديگري ازدواج کرد و او از روي کينه اين جوان را کشته است. مرد اعرابي گفت: اين سخن براي ما قانع کننده نيست، مي خواهيم اين جوان (زنده شود) و خودش نزد خانواده خود شهادت دهد که قاتلش کيست؟ تا آشوب از ميان برود.

اميرالمؤمنين عليه السّلام بعد از سخن اعرابي برخاست، خداوند را ثنا گفت و بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله صلوات فرستاده و سپس فرمود: اي اهل کوفه خداوند گاو بني اسرائيل را بعد از هفت روز با زدن عضوي از آن به عضو ديگر زنده گردانيد و من با اجازه خداوند اين مرده را زنده مي کنم! سپس حضرت نزديک آن جسد رفت و با پاي خود به او زده فرمود:به اجازه خداوند برخيز اي مدرک پسر حنظله پسر غسان، پسر بحير، پسر فحر پسر سلامت، پسر طيب پسر اشعث، بشنو که خداوند تو را به دست علي بن ابيطالب زنده گردانيد.

ميثم گويد: ناگاه آن جوان مرده از جا برجست، صورتش در زيبائي از خورشيد درخشنده تر و از ماه زيباتر بود و گفت: لبيک لبيک اي حجت خدا بر مردم! حضرت فرمود: اي جوان چه کسي تو را کشته است؟ گفت: عمويم حارث بن غسان مرا کشته است، حضرت فرمود: برو به سوي قوم خود و آنها را آگاه کن، جوان گفت: اي مولاي من، من احتياجي به رفتن به نزد ايشان ندارم، مي ترسم دوباره مرا بکشند و کسي نباشد مرا زنده کند! حضرت به آن اعرابي فرمود:

شما به نزد قوم خودت برو و آنها را از حقيقت آگاه کن، او نيز عرض کرد:اي مولاي من به خدا قسم از شما جدا نمي شوم. من نزد شما خواهم بود تا اجلم برسد،لعنت بر کسي که حق برايش روشن شود و نپذيرد و نزد حضرت ماند تا آنکه در جنگ صفين شهيد شد. مردم کوفه به شهر خود برگشتند و در مورد حضرت اختلاف کردند[1] (يعني با اينکه حضرت به آنها تذکر داده بود که جريانات را به دقت پي گيري کنند باز برخي در مورد حضرت زياده روي کردند).









  1. بحارالانوار، ج 40.