حضرت امير مردم را دعوت كرد











حضرت امير مردم را دعوت کرد



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در اين هنگام اميرالمؤمنين فرمود:

اي ميثم بر شتر خود سوار شو و در محله هاي کوفه و خيابانها اعلان کن هر که مي خواهد فضيلتي را که خداوند به علي برادر پيامبر صلي الله عليه و آله و شوهر دختر او از علوم رباني داده است بنگرد به طرف نجف بيايد.

مردم به طرف حضرت حرکت کردند حضرت فرمود: اي ميثم آن مرد اعرابي و آن مرده را بياور، ميثم گويد: آن مرد را با ميت به نجف آوردم حضرت به مردمي که اجتماع کرده بودند فرمود:

هر چه از ما مي شنويد از ما روايت کنيد و هر چه نقل مي کنيد درست نقل کنيد، هر چه مي بينيد بازگو کنيد (يعني به دقائق امور متوجه باشد مبادا امور مشتبه گردد و براي کسي شبهه ايجاد شود).

سپس فرمود: اي اعرابي شتر را بخوابان و جنازه را فرود آريد، ميثم گويد: جنازه را خارج کردم، سرپوشي از حرير سبز بر آن بود، در ميان آن نوجواني بود که خط عارض او تازه روئيده، گيسواني داشت زيبا مثل زنان، و گوش تا گوش او بريده شده بود! حضرت فرمود: چند وقت است که او مرده است، آن مرد گفت: چهل و يک روز، فرمود: علت مرگش چيست؟ آن مرد گفت: اي جوانمرد، جنازه او را براي همين امر نزد شما فرستاده اند تا تو آنها را آگاه کني، اين جوان شب سالم خوابيد، صبح او را کشته يافتند (شايد حضرت با اين سؤال مي خواست توجه مردم را به اين نکته جلب کند تا بدانند اين جنازه را براي چه موضوعي آورده اند و اينکه آورنده آن علت قتل را نمي داند).

آن اعرابي افزود: اکنون براي خونخواهي او پنجاه نفر شمشير کشيده با يکديگر نزاع مي کنند، پس اي بردار محمد صلي الله عليه و آله حقيقت امر را روشن نما.