آگاهي حضرت به سخن عمر هنگام مرگ











آگاهي حضرت به سخن عمر هنگام مرگ



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام پس از اينکه چرا عمر مرا در شوري قرار داد؟ اگر براي کاري غير از خلافت بود پس عثمان خليفه نيست و اگر براي خلافت بود، پس مرا لايق خلافت مي دانست، با اين حال چگونه روايت کردند که پيامبر صلي الله عليه و آله اهل بيت خود را از خلافت خارج نموده و آنها را از آن بي بهره کرده است؟ آنگاه به عبداللّه پسر عمر فرمود: تو را به خدا قسم مي دهم بگو پدرت زماني که مي خواست از دنيا برود چه گفت: عبداللّه گفت: چون مرا قسم دادي مي گويم، پدرم گفت: اگر مردم از اصلع قريش (اصلع کسي است که جلو سر او مو ندارد و از صفات حميده مردان و منظور اميرالمؤمنين است) پيروي کنند، آنها را به راه روشن هدايت مي کند و کتاب خدا و سنت پيامبر را پياده خواهد کرد.

حضرت فرمود: اي پسر عمر تو چه گفتي؟ او گويد من به پدرم گفتم: اي پدر چه مانعي دارد که او را جانشين خود کني؟ و سپس عبدالله ساکت شد و ادامه نداد.

حضرت فرمود: عمر چه جوابي داد؟ عبدالله گفت: جوابي داد که من پنهان مي کنم!حضرت علي عليه السّلام فرمود: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله يک بار در حيات خود مرا از اين جريان آگاه کرد و يک بار ديگر نيز در خواب همان شبي که پدرت از دنيا رفت به من خبر داد، و هر که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را در خواب بيند او را ديده است (زيرا پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: هر که مرا ببيند مرا ديده است و شيطان به شکل من در نمي آيد). عبدالله گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله به شما چه خبري داده است؟ حضرت فرمود: تو را به خدا قسم مي دهم اي پسر عمر اگر به تو بگويم تصديق مي کني؟ در اين هنگام پسر عمر ساکت شد، حضرت فرمود عمر زماني که از او پرسيدي چه چيزي مانع توست از خلافت علي؟ او گفت: مانع من آن نوشته اي است که در کعبه نوشتيم و بر آن تعهد کرديم!! سپس حضرت امير عليه السّلام به پسر عمر که ساکت شده بود فرمود: تو را به حق پيامبرت چرا جواب نمي دهي؟ سليم بن قيس گويد: ديدم گريه راه گلوي عبدالله را گرفته و اشک از چشمانش سرازير بود[1] و منظور از صحيفه همان عهدنامه اي بود که عده اي از منافقين در خانه خدا با هم بستند و تعهد کردند که حتما به مضمون آن عمل کنند و مضمون آن اين بود که اگر محمد کشته شود يا بميرد، خلافت را غصب کنند و همديگر را کمک دهند تا مبادا به علي عليه السّلام برسد.









  1. الاحتجاج، ج 1، ص 219.