پيشگوئي حضرت امير در مورد ابراهيم بن عبدالله











پيشگوئي حضرت امير در مورد ابراهيم بن عبدالله



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

يکي ديگر از پيشگوئيهاي حضرت امير عليه السّلام در مورد يکي از نوادگان خود يعني ابراهيم بن عبدالله برادر محمد است. بعد از کشته شدن برادرش محمد در رمضان سال145 هجري، ابراهيم در بصره خروج کرد، جماعت بيشماري با او بيعت کردند، منصور که در آن سال بناء شهر بغداد را آغاز کرده بود، وقتي خبر خروج ابراهيم و غلبه او بر اهواز و فارس و انبوه طرفداران او و بيعت مردم از روي رغبت و اختيار با او را شنيد و اينکه هدفي جز خونخواهي برادرش محمد و کشتن منصور ندارد، بسيار نگران و آشفته شد، بناء شهر بغداد را نيمه کاره رها کرد و يکباره از لذات و همسران خود دوري جست و قسم ياد کرد نزديک زنان نروم و به عيش و لذت نپردازم تا وقتي که سر ابراهيم را براي من آوردند يا سر مرا نزد او ببرند.

ترسي عجيب در دل منصور افتاده بود زيرا ابراهيم سپاهي يکصد هزار نفر در اختيار داشت اما با منصور بيش از دو هزار نفر نبود، و ديگر لشکريان او در شام و افريقا و خراسان متفرق بودند، ابراهيم به دعوت اهل کوفه به طرف کوفه حرکت کرد، اهالي بصره هر چه خواستند او را منصرف کنند نپذيرفت. منصور عده اي را به فرماندهي عيسي بن موسي به مقابله با ابراهيم فرستاد، دو لشکر در زمين طف که به باخمري معروف است با هم روبرو شدند، در همان حمله اول لشکر ابراهيم سپاه عيسي را شکست سختي داد و آنها چنان گريختند که اوائل لشکر آنها به کوفه رسيد.

در اين هنگام که مي رفت کار جنگ يکسره شود و آخرين استقامتهاي جزئي عيسي بن موسي با محدود يارانش در هم شکند ناگهان در بحبوحه جنگ تيري ناشناس که تيرانداز و جهت آن معلوم نگشت بر گلوي ابراهيم نشست. در تاريخ آمده است: جنگ تقريبا به نفع ابراهيم پايان پذيرفته بود، باقيمانده سپاه عيسي بن موسي نيز در حال فرار بودند، ابراهيم که از گرمي جنگ به زحمت افتاده بود دکمه هاي خود را گشود تااندکي گرما را تخفيف دهد که ناگهان تيري شوم از تيراندازي مجهول بر گودي گلوي او فرود آمد، ابراهيم بي اختيار دست به گردن اسب آورد و طبق روايتي بر زمين افتاد و مي گفت: آنچه خدا خواهد همان مي شود،ما تصميمي داشتيم و خداوند تصميمي ديگر داشت. و سرانجام با کشته شدن ابراهيم، سپاه او آشفته شد، سپاهيان شکست خورده دشمن از فرصت استفاده کردند برگشتند، تنور جنگ دوباره گرم شد، لشکر ابراهيم متفرق شد، و سپاه منصور سر ابراهيم را بريده براي منصور فرستادند.

حضرت امير عليه السّلام در خبر غيبي خويش به همين حادثه اشاره دارد که مي فرمايد: در سرزمين باخمري کشته مي شود بعد از آنکه پيروز مي گردد، مغلوب مي شود بعد از آنکه غالب شده است، و همچنين در حق او فرمود: تيري مجهول به او مي رسد که مرگ او در آن است اي ننگ بر آن تيرانداز، دستش شل باد و بازويش سست.[1] .









  1. تتمة المنتهي، ص 139.