پيشگوئي حضرت امير در مورد حكومت بني عباس











پيشگوئي حضرت امير در مورد حکومت بني عباس



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عبدالله بن عباس صاحب فرزندي شد و نتوانست نماز ظهر را به جماعت با حضرت علي عليه السلام بخواند، حضرت بعد از نماز فرمود: چرا ابن عباس به نماز حاضر نشده است؟ عرض کردند: پسري براي او متولد شده است (و گرفتار است) حضرت فرمود: بيائيد برويم به ديدن او، وقتي نزد ابن عباس آمدند حضرت فرمود: مبارک است، نامش را چه گذاردي؟ عرض کرد: يا اميرالمؤمنين آيا بر من رواست که در نامگذاري بر شما پيشقدم شوم؟ حضرت فرمود: او را به من بده، حضرت او را گرفت و کام برداشت (و در روايتي با خرمائي که در دهان خود تبرک کرده بود کام برداشت) و دعا نمود، آنگاه او را به ابن عباس داده فرمود: «خذاليک ابا الاملاک، بگير پدر پادشاهان را!» من نام او را علي و کنيه اش[1] را ابوالحسن نهادم. راوي گويد: وقتي معاويه مسلط شد به ابن عباس گفت: هم اسم و هم کنيه را براي تو باقي نمي گذارم، کنيه او را با محمد نهادم و به همين کنيه معروف شد.

و اين نوزاد همچنان که حضرت فرموده بود پدر بزرگ سفاح اولين خليفه عباسي است. که حکومت آنها تا قرنها ادامه يافت و سرانجام در عراق با قتل معتصم توسط هلاکوخان مغول نابود شد.[2] و ما قبلا حديثي از ابن عباس نقل کرديم که گفت: کتابي را اميرالمؤمنين عليه السلام به من نشان داد و فرمود: اي ابن عباس اين کتابي است که پيامبر صلي الله عليه وآله بر من املا فرموده و دست خط خودم است و در آن بود همه آنچه از زمان رحلت پيامبر صلي الله عليه وآله تا زمان شهادت امام حسين عليه السلام اتفاق افتاده بود ذکر شده بود تا اينکه گويد:

وقتي حضرت آن کتاب را بست عرض کردم: يا اميرالمؤمنين اي کاش بقيه کتاب را برايم مي خواندي فرمود: نه، ولي برايت (مقداري) نقل مي کنم، مانع من اين است که آنچه ما از خاندان و فرزندانت خواهيم ديد در آن آمده است، مسأله دردناکي است که ما را مي کشند و با ما عداوت مي ورزند و حکومتي بد و قدرتي شوم دارند، دوست ندارم آنها را بشنوي و غمگين گردي و تو را ناراحت کند ولي برايت نقل مي کنم. سپس حضرت بعد از جملاتي فرمود: اي پسر عباس وقتي حکومت بني اميه از بين برود اول گروهي از بني هاشم که به حکومت مي رسند فرزندان تو هستند و کارهايي مي کنند.

ابن عباس گويد: بودن نسخه اي از آن کتاب نزد من، برايم از آنچه آفتاب بر آن مي تابد محبوب تر است. حکومت بني العباس در سال132 هجري با کشته شدن آخرين خليفه اموي برقرار شد و تا سال656 هجري يعني بيش از پانصد و بيست سال ادامه داشت. و با کشته شدن مستعصم به دست هلاکوخان منقرض گرديد.

اولين آنها ابوالعباس سفاح عبدالله بن محمد بن علي بن عبدالله عباس بود، که در روز جمعه سيزدهم ربيع الاول يا نيمه جمادي الاخرة سال132 هجري لباس خلافت پوشيد و مردم با وي بيعت کردند.

در بيعت او، آنقدر از بني اميه و لشکريان ايشان کشته شد که به شمار نيامد، حتي قبرهاي بني اميه را شکافتند و مردگان ايشان را از گور درآوردند و سوزانيدند، هر که را يافتند کشتند، کسي جان سالم نبرد جز شير خواره گان و يا کساني که به اندلس (اسپانيا) گريختند، اجساد کشتگان بني اميه را در جاده ها ريختند تا طعمه سگها گشته و زير قدمها پايمان شدند.[3] .

اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه اي که به معاويه نوشت از اين مطلب خبر داد، آنجا که فرمود:

خداوند خلافت را به وسيله پرچمهاي سياهي که از مشرق مي آيد از آنان (بني اميه) خارج کرده و آنان را به وسيله اينها خوار مي نمايد و زير هر سنگي که باشند به قتل مي رسند...[4] .









  1. کنيه کلمه اي است که در ميان عرب معروف بود و اول آن با کلمه اب يا ام شروع مي شد؛ مثل ابوالحسن، ابوالفضل، ابوعبدالله، ام ايمن و ام القري.
  2. بحارالانوار از شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد.
  3. تتمة المنتهي.
  4. کتاب سليم بن قيس، ص 197.