حجاج بن يوسف و جنايات او











حجاج بن يوسف و جنايات او



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اما حجاج بن يوسف بن عقيل ثقفي مردي بود بي باک و فتاک، مي گويند هنگام تولد سوراخ دبر نداشت. بعدا مکان دبر او را سوراخ کردند، و همچنين پستان (مادر يا دايه را) قبول نمي کرد با راهنمائي شيطاني با تفصيلي که در کتب تاريخ آمده است تا سه روز مقداري خون به دهانش گذارند و او مي ليسيد و روز چهارم پستان قبول کرد، به اين سبب خونخوار شد و از خون ريزي نمي توانست خود را نگه دارد، او مي گفت: بيشترين لذت من در ريختن خون است، تعداد کشته هاي او به غير از آنچه در جنگهاي کشته است به صد و بيست هزار نفر مي رسد، وقتي حجاج مرد در زندان او پنجاه هزار مرد و سي زن بود که شانزده هزار از آنها برهنه و عريان بودند و مرد و زن را با هم زنداني مي کرد و زندان او سقف نداشت، سي و سه هزار زنداني او بي گناه بودند.

از شعبي نقل کرده اند که گفته است: اگر هر امتي خبيث و فاسق خود را بيرون آورند و ما حجاج را عرضه کنيم، قطعا ما بر تمامي آنها پيروز مي شويم. او بسياري از شيعيان حضرت را با تهمت کفر و زندقه مي زدند برايش بهتر بود از اينکه او را شيعه علي بدانند.

ابن جوزي گويد: زندان حجاج سقف نداشت، وقتي زندانيان از گرماي آفتاب به کنار ديوار مي آمدند تا از سايه آن در مقابل گرماي خورشيد استفاده کنند نگهبانان آنها را سنگباران مي کردند. به زندانيان نان جو مخلوط با نمک و خاکستر مي داد، دراندک مدتي زنداني پوستش سياه مي شد به گونه اي که شکل سياه پوستان مي گشت. روزي جواني را حبس کردند، بعد از چند روز مادرش به ديدن او آمد وقتي او را ديد نشناخت و گفت: اين شخص پسر من نيست اين يکي از سياه پوستان است! آن جوان گفت: نه اي مادر، (من پسر تو هستم) شما نامت فلانة دختر فلانه هستي، پدرم فلاني است، وقتي مادر او را شناخت فريادي زد و جان داد.[1] .









  1. سفينة البحار، ج 1 تتمة المنتهي.