پيشگوئيهاي حضرت در مورد قيام صاحب زنج در بصره
اميرالمؤمنين عليه السّلام در ضمن خطبه اي که از آينده خبر مي داد فرمود: اي احنف (نام کسي است) گويا او را مي بينم (فرمانده لشگر زنگيان را) که با لشکري خروج مي کنند که گرد و غبار و هياهو و صداي لجام و آزار اسبها ندارند، با قدمهاي خود زمين را مي کوبند (فساد مي کنند) و قدمهايشان مانند قدمهاي شتر مرغ است (پهن و کوتاه و با فاصله ميان انگشتان). واي بر کوچه هاي آباد و خانه هاي آراسته شما که داراي بالها (کنگره هائي) ست همچون بالهاي کرکس و داراي خرطومهائي است (ناودانهاي سنگين) همچون خرطوم پيلان. کسي بر کشته هاي آن لشکر گريه نکند (زيرا خانواده آنها در شهرهاي ديگرند و آنها بردگان بودند) و از غائب آنها جستجو نمي شود (کسي از اقوام و بستگان ندارند که نگران آنها باشد) من دنيا را بررسي کردم و سنجيده واندازه گرفتم و به حقيقت آنها بينا مي باشم.[1] در سال255 هجري در زمان المهتدي باللّه خليفه عباسي مردي که به صاحب زنج معروف شد.[2] در حوالي بصره قيام کرد، او مردي سنگدل و بدکردار بود و در يک واقعه بصره سيصد هزار نفر از مردم را قتل عام کرد، سپاهيان او را زنگيان تشکيل مي دادند. در اول قيام در لشکر او به جز سه شمشير نبود، در محله کرخ اسبي براي او هديه آوردند که آن را زين و لجام نبود و از هيچ طرف نمي شد آن را مهار کرد،با ريسماني از ليف براي اسب او لجام درست کردند، به همين سبب حضرت فرمود: لشکر او صدا ندارد (آلات و اسباب جنگي که موجب غوغا مي شود در لشکر او نبود) در روز جمعه هفدهم سال257 داخل بصره شد و مردم را قتل عام کرد، مسجد جامع و خانه هاي مردم را آتش زد، روز جمعه و شب و روز شنبه پيوسته به کشتار ادامه داد و خانه ها را به آتش کشيد تا آنکه جويهاي خون روان و کوي و بازار خونين گشته و گلستان به گورستان مبدل شد، هر خانه اي که در رهگذر انسان و يا چهارپايان بود با همه اسباب و اثاث و آنچه در آن بود سوخت. در تاريخ آمده است: آتش از دامنه اين کوه تا آن کوه شعله ور شد، و قتل و غارت و آتش تمامي شهر را فرا گرفت. بعد از اين قتل عام (و ايجاد وحشت) به مردم امان دادند و گفتند: هر که به خانه ابراهيم بن محمد رود در امان است، وقتي مردم اجتماع کردند، بهانه پيش کشيدند و شمشير در ميان ايشان نهادند، صداي مردم به شهادت جاري و خونشان در زمين ساري بود، هر پولداري که در شهر بود اول مال او را گرفته و اگر امتناع مي کرد با شکنجه مي گرفتند، سپس او را مي کشتند، فقرا را بدون درنگ قتل عام مي کردند،[3] خلاصه هر کس را ديدند کشتند. قحطي در ميان شهر ظاهر شد، مردم بصره به ناچار به خوردن حيوانات پرداختند،و براي حفظ جان خود به چاه ها پناه بردند، شب هنگام بيرون مي آمدند و دنبال غذا مي گشتند، و چون آذوقه اي نماند به خوردن گوشت سگ و موش و گربه پرداختند و همين که هوا روشن مي شد به چاه ها مي رفتند و مخفي مي شدند، آنقدر به اين کار ادامه دادند که از حيوانات نيز چيزي نماند، و در اثر قحطي و ترس جان هر کسي که تواني داشت، رفيق خود را کشت و خورد. چنان کار بر مردم سخت شد که زني را ديدند سري بر دست گرفته مي گريد، از سبب آن پرسيدند گفت: مردم اطراف خواهرم جمع شده بودند منتظر بودند بميرد تا گوشت او را بخورند! هنوز خواهرم نمرده بود که او را پاره پاره کردند و گوشت او را قسمت نمودند و از گوشت او فقط همين سر را به من دادند و به من ظلم کردند! به اين جهت بود که حضرت امير عليه السّلام در پيشگوئي خود مردم بصره را به مرگ سرخ (کشتار) و گرسنگي خبر داده فرمود: واي بر تو اي بصره از لشکري که عذاب خداوند است. بانگ و غبار ندارد و زود باشد که اهل تو به مرگ سرخ و گرسنگي و قحطي مبتلا گردند. اين از معجزات بزرگ اميرالمؤمنين عليه السّلام است.[4] .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ