مختصري از تاريخ عمربن عبدالعزيز











مختصري از تاريخ عمربن عبدالعزيز



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عمربن عبدالعزيز بن مروان، نوه مروان ملعون است که در سال99 هجري بعد از سليمان بن عبدالملک به وصيت او، خليفه شد، از طرف پدر به بني اميه و از مادر به عمربن خطاب مي رسد، او وقتي در خلافت مستقر شد عاملان بني اميه را عزل کرد و مردمان صالح را به جاي ايشان نصب کرد، فدک را (که توسط ابوبکر و حاکمان بعد از او غضب شده و ادامه داشت) به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بازگردانيد (و با اين کار عملا صحت ادعاي صديقه اطهر و بطلان دعواي ابوبکر را اعلام نمود) با اولاد اميرالمؤمنين مهرباني مي کرد، و همواو بود که سب اميرالمؤمنين عليه السلام را منع کرد و با آنکه در زمان خلفاي قبل از او به شدت رواج داشت از ميان برداشت.[1] .

گويند در زماني که او در مسجد با مردم سخن مي گفت: يکي از کفار اهل ذمه علنا دختر او را خواستگاري کرد، عمربن عبدالعزيز گفت: در شرع اسلام تزويج با کافر جايز نيست؟ جوان کافر گفت:پس چرا پيامبر به کافر دختر داد؟ عمربن عبدالعزيز گفت: کجا پيامبر به کافر دختر داده است؟ جوان گفت: مگر پيامبر دختر خود فاطمه را به علي بن ابيطالب نداده است، مگر علي داماد پيامبر نيست؟ عمربن عبدالعزيز گفت: علي که کافر نبود، (بلکه اولين مسلمان و جهادگر در راه اسلام بود) جوان گفت: پس چرا او را بر روي منابر لعن مي کنيد؟!

عمربن عبدالعزيز از جمعيت حاضر خواست پاسخ او را بدهند و چون جواب قانع کننده اي نداشتند دستور داد تا اين روش زشت ممنوع شود و به جاي آن آيه ربنا اغفرلنا و لوالدينا و آيه ان اللّه يأمر بالعدل و الاحسان خوابنده شود.

باري او و اعمال و روش او با ديگران تفاوتي بسيار داشت و بعضي به همين جهت در مذمت او توقف کرده اند، گرچه به هر حال بخاطر غصب خلافت مذموم است. بني عباس وقتي گور بني اميه را مي شکافتند، متعرض او نشدند، عده اي از شيعيان به مرثيه او نيز پرداخته اند، برخي او را مرحوم اهل زمين و ملعون اهل آسمان شمرده اند.









  1. تتمّة المنتهي.