ابوسعيد و ايمان و اعتقاد به ولايت امير مؤمنان











ابوسعيد و ايمان و اعتقاد به ولايت امير مؤمنان



افرادي که پس از رحلت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بر ايمان راستين خود پايدار مانده و از راه و رسم نبوي عدول نکردند و حضرت علي عليه السلام را جانشين بلافصل پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي دانستند، عبارتند از: سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد بن اسود کندي، عمار ياسر، جابر بن عبداللَّه انصاري، حذيفة بن يمان، ابوالهيثم بن تيهان، سهل بن حنيف، ابو ايوب انصاري، عبداللَّه بن صامت، عبادة بن صامت، خزيمة بن ثابت، ذو الشهادتين و ابو سعيد خدري.[1] .

ابن ابي الحديد از «ابو سعيد» نقل مي کند که گفت: «کُنّا بنور ايماننا نحبُّ علي بن أبي طالب عليه السلام فمن أحبّه عرفنا أنه منّا؛ ما به نور ايمان خود علي بن ابي طالب عليه السلام را دوست مي داشتيم و هر کس هم او را دوست مي داشت، مي دانستيم که او از ماست».[2] .

باز همو از «ابو سعيد» از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کند که پيامبر فرمود: «خير الناس حمزه و جعفر و علي؛ بهترين مردم حمزه و جعفر بن ابي طالب و علي بن ابي طالب عليه السلام هستند.».[3] .

ابو سعيد تا آخرين لحظه عمر از ارادت و ايمان خود به ساحت مقدس حضرت علي عليه السلام دست برنداشت و با ذکر احاديثي که در فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله به ياد داشت، اين حقيقت را بازگو مي کرد.

او سرانجام در مصاف اميرالمؤمنين عليه السلام با خوارج نهروان در رکاب حضرت حضور يافت و با شرکت در جهاد در راه خدا و ياري وليّ خدا، بيش از پيش ارادت قلبي و ايماني خود را به اثبات رساند.

خطيب بغدادي مي نويسد: ابو سعيد از فاضل ترين انصار است و روايات زيادي از رسول خدا صلي الله عليه و آله در حفظ داشت و بسياري از صحابه مثل «جابر بن عبداللَّه انصاري» و «عبداللَّه بن عباس» از او نقل حديث کرده اند.[4] .

البته در تاريخ نامي از حضور «ابو سعيد» در جنگ جمل و صفين در رکاب اميرالمؤمنين عليه السلام نيامده است و علت عدم حضور او نيز مشخص نيست، شايد عدم حضورش در جنگ هاي جمل و صفين، نابينايي او باشد.[5] و اللَّه اعلم.







  1. بحارالانوار، ج 10، ص 358 ؛ ر. ک: رجال کشي، ص 38، ح 78.
  2. شرح ابن ابي الحديد، ج 4، ص 110.
  3. همان، ج 15، ص 72.
  4. تاريخ بغداد، ج 1، ص 180.
  5. حنش صنعائي مي گويد: نزد «ابو سعيد» رفتم و نابينا بود. شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 261.