سخنان امام و همراهانش با ابوذر











سخنان امام و همراهانش با ابوذر



سيد رضي در نهج البلاغه سخنان امام عليه السلام و همراهانش را به هنگام وداع با ابوذر چنين آورده است:

يا أباذر، إنّک غَضِبتَ للَّه فارجُ مَن غَضِبتَ له، إنّ القوم خافوک علي دُنياهم و خِفتَهم علي دِينک، فاترک في أيديهم ما خافوُک عليه، و اهرَب مِنهم بما خِفتَهم عليه، فما أحوَجَهم إلي ما مَنعتَهم، و ما أغناک عما مَنَعوک!...؛

اي ابوذر، تو به خاطر خدا خشم گردي، پس به همان کسي که برايش غضب کردي، اميدوار باش، اين مردم از تو بر دنيايشان ترسيدند و تو از آنها بر دينت، پس آن چه را که آنان برايش در وحشتند به خودشان واگذار و از آن چه که مي ترسي ايشان گرفتارش شوند (عذاب الهي) فرار کن. عجبا! که چه محتاجند به آن چه از آن منعشان کردي و چه بي نيازي از آن چه که از تو دريغ کردند. به زودي خواهي يافت که پيروزي براي کيست و چه کسي بيشتر مورد حسرت قرار مي گيرد. اي ابوذر! اگر درهاي آسمان ها و زمين به روي بنده اي بسته شود و او از خداي خود بترسد، خداوند راهي براي وي خواهد گشود. اي ابوذر! آرامش خويش را تنها در حق جست و جو کن و غير از باطل چيزي تو را به وحشت نيفکند، بدان اگر دنيايشان را مي پذيرفتي، دوستت داشتند و اگر سهمي از آن را به خود اختصاص مي دادي (و با آنان کنار مي آمدي) دست از تو برمي داشتند.[1] .

سپس حضرت علي عليه السلام به برادرش عقيل فرمود: «با برادرت ابوذر وداع کن.» سپس عقيل، امام حسن، امام حسين و عمار ياسر هر کدام درباره فضايل ابوذر و اندوه خود به خاطر جدايي از او سخناني گفتند.[2] .

ابوذر در پاسخ گفت: اي خاندان رحمت، خدايتان رحمت کند! هرگاه شما را مي بينم، رسول خدا صلي الله عليه و آله را به ياد مي آورم، من در مدينه دلبستگي و آرامشي جز شما نداشته و ندارم. اينک در حجاز بر عثمان گران بار شدم آن گونه که بر معاويه در شام بودم، عثمان نمي خواست که در جوار برادر و پسر خاله اش در يکي از دو شهر (بصره و مصر)[3] باشم تا مبادا مردم را بر آنان بشورانم. او مرا به سرزميني (ربذه) فرستاد که در آن هيچ دفاع کننده و ناصري جز خدا برايم نيست. به خدا سوگند، که همنشيني جز خداوند نمي خواهم و زماني که با او هستم، از هيچ چيزي بيم ندارم.»

پس از اين سخنان، ابوذر به تبعيدگاه برده شد و علي عليه السلام و همراهان به مدينه بازگشتند.[4] .







  1. نهج البلاغه، خطبه 130.
  2. شرح ابن ابي الحديد، ج 8، ص 253.
  3. حاکم بصره، عبداللَّه بن عامر پسر خاله عثمان و در مصر عبداللَّه بن سعدبن ابي سرح برادر رضاعي عثمان بوده است.
  4. شرح ابن ابي الحديد، ج 8، ص 254.