بازگشت ابوذر به مدينه و تبعيد به ربذه
معاويه هم به دستور خليفه عمل کرد و ابوذر را بر ناقه پير و خشن (که جز پالاني نداشت) سوار کرد و او را با مرد بيرحمي به مدينه فرستاد. وقتي ابوذر به مدينه رسيد تمامي گوشت ران هايش از سختي راه و مرکبِ ناهموار ريخته بود.[1] . واقدي در نقل ديگري به سند خود از «صهبان اسلمي» نقل مي کند که گفته است: ابوذر، وقتي نزد عثمان وارد شد، عثمان به او گفت: تو هماني که چنين و چنان کردي! امير المؤمنين عليه السلام که در مجلس حاضر بود، فرمود: به تو همان راهنمايي را مي کنم که مؤمن آل فرعون گفت: « فإن يکُ کاذباً فعليه کذبُهُ و إن يکُ صادقاً يُصِبْکُم بعضُ الذي يَعدِکُم إن اللَّه لا يَهدي مَن هو مُسرفٌ کذّابٌ ».[2] . عثمان که انتظار نداشت حضرت علي عليه السلام به او چنين سخني بگويد، پاسخ تندي به حضرت عليه السلام داد و حضرت هم همان گونه به او پاسخ تندي داد. پس از آن عثمان، مردم را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را ممنوع الملاقات نمود، و ابوذر مدتي را بدين گونه گذراند. پس از مدتي دوباره ابوذر را نزد عثمان آوردند. در اين مرتبه ابوذر با تندي، عثمان را خطاب کرد. عثمان در خشم رفت و گفت: «اخرج عنّا من بلادنا؛ از پيش ما و سرزمين ما بيرون برو.» ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا. ابوذر گفت: آيا پس از هجرت باز عرب صحرانشين شوم؟ عثمان گفت: آري. ابوذر گفت: پس به باديه نجد مي روم. باز عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور مي فرستم و از ربذه دورتر، مرو و چنين بود که ابوذر به دستور عثمان به ربذه تبعيد شد.[3] .
پس از مکاتبه معاويه با عثمان و اظهار عجزش در مقابله با قاطعيت ابوذر، سرانجام عثمان نامه اي براي معاويه نوشت و در آن يادآور شد که: ابوذر را بر شتري چموش سوار کرده و همراه شخصي خشن (که شب و روز بتازد) به مدينه باز گرداند.