حمايت ابوذر تا پاي جان











حمايت ابوذر تا پاي جان



پس از ماجراي سقيفه و بيعت جمعي با ابوبکر خليفه اول، اميرالمؤمنين علي عليه السلام براي استيفاي حق خويش و اين که وي به تصريح رسول خدا در حديث ثقلين، غدير خم، منزلت و آيه مباهله و... جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله است، از مسلمانان ياري خواست. او شب ها همسرش فاطمه عليهماالسلام را بر الاغي سوار مي کرد[1] و خود لگام آن را مي کشيد و دو پسرش حسن و حسين عليهم السلام هم پيشاپيش پدر و مادر حرکت مي کردند، آن گاه در خانه انصار و ديگران مي آمد و از آنان ياري مي خواست. بدين سان چهل مرد به حضرت پاسخ مثبت دادند و علي عليه السلام با آنان به شرط ايستادگي تاپايِ جان بيعت کرد و در ضمن با آنان شرط کرد که سحرگاه سر تراشيده و با سلاح به حضورش بيايند. اما چون سپيده دميد از آن گروه چهل نفري تنها چهار تن - با سر تراشيده و سلاح بر دوش - آمدند و آن چهار تن عبارت بودند از: زبير،[2] مقداد، ابوذر و سلمان.

علي عليه السلام بار ديگر شبانه بر در خانه همان چهل نفر رفت و سوگندشان داد که به ياريش بشتابند. آن گاه آنان گفتند: فردا صبح به حضورت مي آييم، ولي باز هم آن چهار تن آمدند و کس ديگر نيامد. شب سوم نيز علي عليه السلام با آنان ديدار کرد و نتيجه همان بود که در شب هاي قبل اتفّاق افتاده بود[3] بنابراين ابوذر جزو معدود افرادي بود که تا پاي جان حاضر به حمايت از مولايش اميرمؤمنان علي عليه السلام بود.







  1. زيرا حضرت فاطمه عليها السلام به علت آلام و ضربه هاي روحي ناشي از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و هجوم به بيت او بيمار بود و نمي توانست به راحتي راه برود، از اين رو حضرت علي عليه السلام در اين داستان و پي گيري حق خود، و نيل به مقصودش، فاطمه عليها السلام را بر الاغي سوار مي کرد، و به در خانه مهاجر و انصار مي برد.
  2. زبير تا زمان خلافت حضرت علي عليه السلام از ياران مخلص حضرت بود، پس از قتل عثمان و بيعت مردم با آن حضرت، زبير و نيز طلحه جزو نخستين اصحابي بودند که با علي بيعت کردند، ولي به علت اين که حضرت قسمتي از مراکز کشور اسلامي را در اختيار آنان قرار نداد، نقض عهد کردند و با همکاري عايشه جنگ جمل را به راه انداختند، در اين جنگ، زبير و طلحه کشته شدند. و حضرت عايشه را با احترام به مدينه بازگرداند. براي اطلاع بيشتر به کتاب تجلي امامت (اثر ديگر مؤلف)، بخش جنگ جمل مراجعه نماييد.
  3. شرح ابن ابي الحديد، ج 11، ص 14.