ترس از قيامت











ترس از قيامت



او همواره لباس پشمي به تن مي کرد و سوار بر الاغ بدون پالان مي شد، و نان جو مي خورد و مردي متعبد و زاهد بود و چون مرگ او فرا رسيد، سعد وقاص به او گفت: مرا به کارهاي خير وصيت نما. سلمان گفت: باشد، سپس گفت: ياد خدا باش در موقع کار اگر تصميم به کار گرفتي و ياد خدا باش در موقع حکم کردن و ياد خدا باش در موقع قسمت کردن مال. بعد سلمان گريست، سعد بن وقاص پرسيد: چرا گريه مي کني؟ سلمان گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمود:

إنّ في الآخرة عقبة لا يقطعها الّا المُخَفُّون، و أري هذه الأساودة حولي؛

همانا در قيامت گردنه اي است که از آن عبور نمي کنند، مگر سبک باران و حال آن که مي بينم اطراف من اين مقدار زياد اشياء مي باشد.

سعد مي گويد: به اطراف سلمان نگاه کردم و در خانه چيزي جز يک دوات، مشک آب و آفتابه اي بيشتر نبود.[1] .







  1. مروج الذهب، ج 2، ص 314.