سعيد در تعقيب سفيان بن عوف غامدي
سفيان بن عوف غامدي[1] به دستور معاويه سپاهي بزرگ تشکيل داد تا به شهرهاي عراق از جمله هيت، انبار و مدائن يورش برده به قتل و غارت دست بزند و هر کس را که به معاويه تمايل دارد، شاد و اميدوار سازد. سفيان توانست مأموريت خود را به پايان برساند و مقام بالاتري نزد معاويه به دست بياورد. پس از اين که خبر جنايت هاي سفيان به اطلاع امام عليه السلام رسيد، سخت ناراحت شد و به منبر رفت و براي مردم خطبه ايراد کرد و فرمود: إنّ أخاکم البکري قد اُصيب بالأنبار، و هو مُعتزٌّ لا يخاف ما کان، و اختار ما عند اللَّه علي الدنيا، فانتدبوا إليهم حتي تلاقوهم، فان أُصبتم منهم طرفا أنکلتموهم عن العراق أبداً ما بقوا؛[2] . همانا برادر بکري شما در شهر انبار کشته شده است، او مردي ارجمند بود و از آنچه پيش مي آمد باکي نداشت و آنچه را در پيشگاه خداوند است بر دنيا برگزيد، اکنون به تعقيب غارتگران بشتابيد تا آنها را دريابيد، و اگر آنها را شکست دهيد، تا هنگامي که زنده باشند از عراق رانده ايد. پس از اين سخنان، هيچ کس سخني بر لب نياورد و جوابي به امام عليه السلام داده نشد. حضرت از منبر پايين آمد و پياده به سوي نخيله حرکت کرد و مردم هم پياده از پي حضرت راه افتادند و در اين ميان، گروهي از اشراف کوفه حضرت را احاطه کردند و گفتند: اي اميرالمؤمنين شما برگرديد ما اين کار را کفايت خواهيم کرد، سرانجام با اصرار آنها، امام عليه السلام با حالتي آزرده خاطر و اندوهگين به خانه بازگشت. باز در اين هنگام به حضرت خبر رسيد که آن قوم با لشکري گسترده مجدداً بازگشته اند، امام عليه السلام فوراً «سعيد بن قيس» را فراخواند و او را از نخيله در رأس هشت هزار جنگجوي رزمنده براي تعقيب «سفيان بن عوف غامدي» اعزام کرد. وي بي درنگ دستور امام را اجرا و در کناره فرات به تعقيب سفيان پرداخت. تا به منطقه «عانات» رسيد؛ از آن جا «هاني بن خطاب همداني» را پيشاپيش خود فرستاد، وي به تعقيبِ سفيان پرداخت و تا نزديکي سرزمين هاي «قِنَّسرين»[3] پيش رفت. در آن جا متوجه شد که نيروهاي سفيان گريخته و از دسترسي آنان خارج شده اند؛ لذا از مأموريت بازگشت. در اين ايام اميرمؤمنان عليه السلام پريشان خاطر و هم چنان منتظر دريافت اخبار مربوط به اين جنگ و گريز بود، تا اين که سعيد از مأموريت خود بازگشت و اخبار را به سمع آن حضرت عليه السلام رساند.[4] .
مدتي پس از حکميت و خروج خوارج نهروان معاويه تلاش کرد با ايجاد هرج و مرج در بلاد تحت حکومت امير مؤمنان عليه السلام مردم را با آن حضرت بدبين کند که به نمونه اي از آن به اختصار اشاره مي کنيم: