نقش سعيد در فتنه بالا بردن قرآنها و حكميت











نقش سعيد در فتنه بالا بردن قرآنها و حکميت



پس از مشاهده طرح حکميت از سوي معاويه، سعيدبن قيس نزد امام عليه السلام آمد و موضوع را به اطلاع اميرالمؤمنين عليه السلام رساند، حضرت عليه السلام به وي مأموريت داد تا با آنان صحبت کند تا بيشتر با خواسته شان آشنا شود.

سعيدبن قيس بيرون آمد و مقابل مردم شام قرار گرفت و گفت:

اي مردم شام، ميان ما و شما اموري اتفاق افتاد که موجب خشم و نفرت هريک از ما گرديد، ما از دين و دنياي خود دفاع کرديم؛ ولي شما اقدام دفاعي و حمايتي ما را غدر و اسراف خوانديد، و اکنون ما را به چيزي مي خوانيد که ما تا ساعتي پيش، براي تحقق همان امر با شما جنگيديم، البته اهل عراق با دستاوردي بهتر از عمل کردن به کتاب خدا، به ديار خود باز نخواهند گشت و شما مردم شام نيز نتيجه اي بهتر از عمل به کتاب خدا و پيروي از دستورهاي او، کسب نخواهيد کرد، پس بدانيد که به حکم کتاب خدا، حق در دست ماست نه شما، اگر نمي خواهيد آن را بپذيريد، پس ما همانيم که بوديم و شما همانيد که بوديد.

اما سرانجام با اصرار و مخالفت شديد مخالفين جنگ، موضوع غم بار حکميت و پايان جنگ مطرح گرديد.[1] .

ابن مزاحم از أبي الودّاک نقل مي کند: پس از آن که نيروهاي شام قرآنها را بر سر نيزه ها بالا بردند و تمايل به صلح و ترک ستيز قوت گرفت و مردم تظاهر به پذيرفتن حکميت قرآن کردند و نامه حکميت نوشته شد، حضرت امير خطاب به يارانش فرمود: «إنّما فعلتُ ما فعلتُ لِما بَدا فيکم الخور و الفَشَل عن الحرب؛ من اگر به اين صلح و آشتي تن دادم تنها به اين دليل بود که شما در اين جنگ ضعف و سستي از خود نشان داديد.»

در اين هنگام، افراد قبيله همدان همچون کوه با حالت استوار آمدند و سعيد بن قيس و پسرش عبدالرحمن جلو آمده و سعيد خطاب به حضرت گفت: اکنون من و قومم آماده ايم و فرمان تو را رد نمي کنيم، هر چه مي خواهي فرمان بده تا آن را عمل کنيم و از دستورهاي شما هرگز سرپيچي نمي کنيم.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

اما لو کان هذا قبل رفع المصاحف (قبل سطر الصحيفه) لأزلتُهم عن عسکرهم أو تَنفرد سالِفتيَ قبل ذلک، و لکن انصرِفُوا راشِدين، فلعمري ما کنتُ لأعرِّض قبيلةً واحدةً للناس؛

اگر اين اعلان وفاداري و اطاعت بي قيد و شرط سپاهيان تو قبل از بالا رفتن قرآنها و قبل از نوشتن عهدنامه مي بود، من توسط شما دشمن را تار و مار مي کردم و تا فواصل زيادي از قرارگاهايشان عقب مي راندم و يا آن که در اين راه کشته مي شدم، اما حالا ديگر زمان آن گذشته است؛ پس به خيمه هاي خود سالم باز گرديد، خداوند شما را موفق بدارد. و من هرگز راضي نمي شوم که يک قبيله واحد را در مقابل اين همه نيروي دشمن قرار دهم.[2] .

پس از آن که ابو موسي فريب عمرو عاص را خورد و حکميت به زيان امام عليه السلام به پايان رسيد. برخي از حاضرين از جمله «هاني بن شريح» که سرپرستي چهارصد نفر همراه ابوموسي را داشت، شديداً به ابوموسي و عمرو عاص اعتراض کرد و با تازيانه اش عمرو عاص را شلاق زد و درگيري بين هاني و پسر عمرو عاص واقع شد. هاني بعدها گفت: اي کاش عمرو عاص را به جاي تازيانه با شمشير مي زدم.[3] .

در اين هنگام سعيد بن قيس پس از عبداللَّه بن عباس، سخناني ايراد کرد که حکايت از عمق تأثر و اندوه او داشت و خطاب به ابو موسي و عمرو عاص گفت:

به خدا سوگند، شما دو نفر اگر بر هدايت هم متفق شده بوديد، چيزي بر آنچه که هم اکنون بر آن معتقديم، نمي افزوديد و پيروي از گمراهي شما هم بر ما لازم نيست، و شما به همان چيزي برگشتيد که از آن آغاز به آن رجوع کرده بوديد، و ما امروز هم بر همان عقيده ايم که ديروز بوديم.[4] .

هنگامي که امير مؤمنان عليه السلام از اين خبر آگاه شدند، سخت اندوهگين گشته و مدتي سکوت کردند. سپس خطبه مفصلي ايراد فرمودند.[5] .

واقعه حکميّت در شعبان سال 38 هجري واقع شده است.[6] .







  1. ر. ک: وقعة صفين، ص 483.
  2. وقعة صفين، ص 520؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 239.
  3. تاريخ طبري، ج 5، ص 70؛ وقعة صفين، ص 546؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 255.
  4. وقعة صفين، ص 547؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 257.
  5. ر. ک: نهج البلاغه، خطبه 35.
  6. تاريخ طبري، ج 5، ص 71